سفرنامه! (قسمت اول : علوم پزشکی دهکٌرد)
خب بسم الله
شهرکرد! شهری که از بچگی آرزو داشتم خود به آن دیار پرفروغ راه یابم و از نزدیک پیگیر این نام نامی باشم که تنها قومی که ندارد، کرد است!! (روزی هم جستجویی در نت شد و کمی دربارهی وجه تسمیه نام آن روشنتر گشتیم اما ... حکایت، حکایت شنیدن است و ندیدن! صد البته با سپاس از ویکی عزیز! (; )
القصه، به چنین سعادتی بار نیافتیم تا اینکه روز و روزگار ما را به دید خویش یک دانشجوی به اصطلاح مهندس کامپیوتر و در ادبیات دنیای عامی غیر، یک تعمیرکار ناشی کامپیوتر نمود! هرگز به دل نگرفتیم و هرچه به ضیاعت در خلوت و جمع مزین گشتیم خندیدیم تا دنیا به رویمان بخندد! تنها مفهومی که تا آن روز کذایی به ما نچسبانیده بودند لفظ با مسمای میرزا بنویس بود!! از خود آن روزها خرده خطوطی نیز به جاست که هر یک در جای خویش خواهد آمد، چونان یادگاریای که در پستوی موبایلمان خودنمایی میکند:
"اکنون ماییم و دهکُرد و یک عدد خواهر بزرگتر و عزیزتر از جان
و آهنپارهای که به آن سمت و سویمان میکشاند تا چندی در رکاب شبهکتابی فریبنده در هیئت رساله یا به مذاق برخی دوستان، تز و
"غیره و ذلک"* ایشان باشیم.
با خود میپنداشتیم که ساعتی بر درگه آن طبیبان به قول کودکیمان "راستکی!" خواهیم بود و معجزتی پیش آید و گره به دستان ایشان گشایش خواهد گرفت و تمام! آنگاه افسار به دست خویش گرفته، در آن هوای دلپذیر یک نفره خاطرات و رویاها و تصمیمات کبری مان را به همراهی کشانیده ... خلاصه که رشتهی افکار، جوان خوشکام را غرقه میساخت اگر استااااد او را ندا در نمی داد ...
*************************************
{این قسمت در راستای رفاه حال و حوصلهی خوانندگان حذف گردیده است}
*************************************
بالاخره آن مقام والا به لطف جنابی کپی کپی نام (هم منصب با همان علی آقای خودمان یا هر زیراکسی که احیانا در دانشکده شما سکنی میگزیده است ... و صد البته معرفی ایشان خود فصلی جدا میطلبد!) دست از گریبان اینجانب کشیده و در یک عصر نه چندان گیرا ،با یک خروار چهرهی از جان شما دور تازه از گور در آمده با چندین ساک حاوی اعمال دنیوی و تجهیزات سفر اخرویاش، به حال خویش واگذارده با اشارتهای دست به سوی آدرسی ترمینال نشان روانه کرد!
از "باران و باد و بوران" و "قحطی تاکسی" و آن در اصطلاح جوکها "یارو که پدرجد راننده تاکسی را جلو چشمانش آورد تا آدرس خویش بیابد" که بگذریم تازه میرسیم به ترمینال و بازگشت من به بروجن!
...
..... ادامه دارد
(اصل قضیهای که می خواستم بگم، هنوز شرو نشده،می دونم طولانی شه سختتونه ...)
(بنابراین فردا ادامه شو میذارم :دی
* غیره وذلک : نامهایی وارد و خارج گشته از این قبیل:دی
با یادی از دکتر منجمی از اساتید عزیز کارشناسی
پینوشت : فهمیدم که اگه بخوام می تونم سفرنامه هم بنویسم!!! :))))) فک کن سفرنامه شبنمالممالک :)))))))))))
- ۹۳/۰۹/۰۶