... و من می نویسم!

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

... و من می نویسم!

در روزهایی که دیگر
نه ما سر بلند می‌کنیم و نه عشق
باید نوشت!

_____________________________
اگر علاقه مند خواندن مطالب رمزدارهستید
با پیام خصوصی ایمیل بگذارید تقدیم میکنم


_____________________________
راستی اگر از دیگری می‌نویسید
لطفا با منبع!
حتی از این حقیر (;

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۲۴ فروردين ۹۳ , ۱۶:۵۹
    جاده
بایگانی
آخرین نظرات

"بشر دوباره به غار پناه خواهد برد"

جمعه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۵۵ ق.ظ

در این زمانه بسیار پیش می آید که تصمیم بر دوری از دوستان و یا حتی عزیزانت بگیری و ندانی که انتهایی هست. بسیارتر که بخواهی کسی باشد و نباشد یا هرگز نبوده باشد. بسیار تر از آن این که می شود تمامی دوستان در دسترس باشند و تو اسامیشان را از لمس دستانت بگذرانی و بترسی از آن که برای تو وقت نداشته باشند و برای دیگری ...! و مشترک مورد نظر دیگر حتی در دسترس نباشد! ترجیح می دهی که هزاران نام در لیست مخاطبین "جعبه" ... که نه ... "صفحه فلزی"جادوییت باشد اما در سال تنها یکی دوبار، آنهم بمناسبتی خطاب قرارشان بدهی یا از سوی آنها خطاب قرار داده شوی!! هرچه باشد عصر، عصر تکنولوژیست؛ عصری که ربات با تو "چت" ... نه ببخشید، "همصحبتی" می کند! عصری که ... عصری که آدم را با آهن عوض می کنند!!

بچه که بودم این عصر تکنولوژی تنها از سوی جامعه‌ی کاری-ماشینی انسان‌ها را به کناری می‌زد و با هم غریبه‌تر می‌نمود. اما امروز ... دارم فکر می‌کنم اگر کسی ما را اینگونه به جان هم می‌انداخت در برابرش چه می‌کردیم؟! امروز آدم‌ها خود را به دست خود به گونه ای در ارتباطات مبتنی بر تکنولوژی کاااملا غیرضروری غرق کرده‌اند که گمان می‌رود که دیگر علاقه ای به ارتباط با یکدگر ندارند!! آن چنان به خویشاوندی تکنولوژی نایل آمده‌اند که دیگر حتی به قیمت صدمات جبران‌ناپذیر روحانی و جسمانی به عزیزترین‌هاشان، حاضر نیستند کار را به طلاق برسانند!!! ...

دختر عمه ام که در آغاز این عصر کم فرزندی به دنیا آمده است و حالا دیگر شدیدا به هم بازی نیازمند است و ندارد، به این اعتراض می کرد که چرا همیشه باید تنهایی بازی کند و بزرگترها _البته اگر آن 90% زمانی نباشد که با گوشیهایشان اصطلاحاً "ور می‌روند!"_همه شروع به حرف زدن و بگو بخند با خودشان و البته با دغدغه های خودشان (که بازهم بزرگترینش می‌شود دنیای موبایل و ...|: ) می‌کنند و در این بین کسی به یاد کودکان جمع نیست؟! حتی منی که عاااشق آن‌هام، تا آن روز هرگز وقتی در چنین جمعی بودم از جمع بیرون نیامده و نگاهی هم به کودکان نینداخته بودم و آینده‌ای که ... به خودم که فکر کردم دیدم حالا دیگر خیلی وقت است من هم حاضر نشده‌ام این جمع‌ها را ترک کنم تا با کودکی 8 ساله بازی کنم!

راستش... "آدم‌ها وقتی غرق می‌شوند حتی نمی‌فهمند که دارند دورترین آدم‌ها را با خود به "دریا" نزدیکتر می‌کنند!!!" ...


پینوشت :

جستار نوشته های گمشده! (;

  • شبنم اطهری بروجنی

نظرات  (۱)

متاسفم واقعا :( خیلی قشنگ بود.
من نادمم :|و خیلی تلاش میکنم تو تالاب این تکنولوژی نباشم اما به ناچار باز هم بیشتر عمرم داره با این صفحه ها و جعبه ها به عناوین مختلف میگذره :(
من میخوام برم همون جایی که گفتی باد سرکش و .... اصن دیگه طاقت ندارم:((
پاسخ:
باووووشه پیاده شو بعدا با هم میریم (;
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">