... و من می نویسم!

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

... و من می نویسم!

در روزهایی که دیگر
نه ما سر بلند می‌کنیم و نه عشق
باید نوشت!

_____________________________
اگر علاقه مند خواندن مطالب رمزدارهستید
با پیام خصوصی ایمیل بگذارید تقدیم میکنم


_____________________________
راستی اگر از دیگری می‌نویسید
لطفا با منبع!
حتی از این حقیر (;

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۲۴ فروردين ۹۳ , ۱۶:۵۹
    جاده
بایگانی
آخرین نظرات

یه مدت داشتم به این فکر می کردم که چرا یه مدته کم می نویسم؟!!!

چند شبه وقت خواب بهش فکر میکنم ...

و هر چند شب به این نتیجه رسیدم که بععععلههههه یک نتیجه یافت شد! ..........

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

نمی دونم من زیادی آدم امیدواریم یا کلا جنس "آدم"، مجبور خیلی جالبیه!!

همیشه توی اوج نگرانی ناراحتی ناامیدی خستگی و ... از دنیا و آدماش کنار همین آدمایی که می دونم چقدر عیبای مختلف دارن و یه سریاشو می دونم و خیلیاشو نه چقدددددددر احساس شادی و امید می کنم!!!!

مطمئنم هرررررررر آدمی اگه پاش تو بخشی از واقعیتای پنهان زندگی آدم دیگه باز بشه و چشمش به جمال یه سری پشت پرده ها روشن بشه حتی یک لحظه هم نمی تونه جای اون دیگری زندگی کنه شک ندارم!  باورم نمیشد اگه خیلیاشو تجربه نمی کردم که زندگی تا ایییییییییین حد جذابه!

به نظرم علاوه بر همه جایزه های دیگه جایزه بهترین انتخاب بازیگر دنیا هم می رسه به خود خود خود خود خودش،خداجونمو میگم! به نظرم وااااااااقعا هر کسی بهترین نقش رو برای زندگی خودش بازی می کنه چون کسی چمیدونه اگه واااقعا جای دیگری بود با همون شخصیت و موقعیت و توانایی های بالقوه و بالفعل چه جوری زندگی می کرد!؟ من با یکم مثل همیشه خوشبینانگی شاید و شایدم از دید خیلیا بدبینانگی معتقدم که هررررر کسی جای دیگری بود بدتر از اون دیگری بازی می کرد... بازم میگی چرا؟!!!!!!!!!!!!!!!!!! خودت چی فکر می کنی؟!! (;

بی خیال

!every thing is nothing except GOD

that iiiiis!

ینی فقط یه برف به این خوشگلی میتونست دیالوگای رومئو گونه منو ژولیت بشه ... 😁😉😍

برای تک تک آدمای دنیا، لذت چشیدن طعم چایی داغ زیر یه برف یهویی کنار یه دوست با زیرصدای آغوش شادمهرو آرزو می کنم 😊😉😇🤗😘


پ.ن۱: مریم جون به زندگی من خوش اومدی

پ.ن۲: جای دوستان قدیمی جون جونی به شدت خالی...

پ.ن۳: برای جهان دعا کنیم ... (تو بایدی و یقینی نه اتفاقی و شاید / تو سرنوشت زمینی که اتفاق می افتد!) 😊

_________________________

پ.ن4: خدا به همراهت مریم جان ... رفتند تهران ... خدایا مراقب آدمای زندگیم باش

# دیشب...

چادرم رو خیلی دوست داشتم لبخند

اینجام تعطیل شد اما مگه آدم خونه دیگه ای هم می تونه داشته باشه بعد این سن؟!!!!

مگه دوست داشتنای آدم تمومی داره؟!!!

مگه زیباییای روزای خدا تمومی داره؟!!

مگه عشق تمومی داره؟!

وقتی دور از خونه باشی

و تو یه صبح بهاری اییینطور بارون میزنه!!

و تو ناخودآگاه پلیینگ هات می رسه به یه بهارونه ی ایننننقدر پرخاطره و نزدیک ...

خواستم بگویم

دست ما نیست

عشق

در غربت و در بهار سر بازتر می کند!

 

به دار می‌آویزدت آخر

بهمن

با این پیراهن سپید

و همین حلقه‌ی زردش ...

نیکوسرشت و مظلوم نمایَش

اسپند دود نمی‌کند

در انتظار رسیدن یارت!

 

 

نقاش پایانم

سرگردان جغرافیای بیراهه‌هاست ...

تاریخ

نام تو را

میان تمام منظومه‌های خویش

کم دارد.

 

 

دردانه ام

گاه گاه از سینه‌ام بیرون بزن

و غزل شو

بپیچ در اندام رویای دخترکان

و برایشان هدیه بکار

پای درختان آذین بسته شان

و امید بنشان

بر بازوان افراسیابان.