... و من می نویسم!

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

... و من می نویسم!

در روزهایی که دیگر
نه ما سر بلند می‌کنیم و نه عشق
باید نوشت!

_____________________________
اگر علاقه مند خواندن مطالب رمزدارهستید
با پیام خصوصی ایمیل بگذارید تقدیم میکنم


_____________________________
راستی اگر از دیگری می‌نویسید
لطفا با منبع!
حتی از این حقیر (;

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۲۴ فروردين ۹۳ , ۱۶:۵۹
    جاده
بایگانی
آخرین نظرات

۲۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

گناه تویی که برای داشتن من، خودت را نفی می کنی!!

 

عشق نیست، آنچه رنج خدا بودن را نمی فهمد!

 

 

دلم خوش است

که مرا خانه ای هست و خوابی و آرامشی...

خفتن حرام دخترکم،

دنیای شاعرانگی تمام شده است!

 

 

چگونه می توانم خودم باشم

وقتی
از دیوارهای اتاقم می هراسم!
 

 

دریا هم رنگ دیگری ست

...

و ما ...

سپید اگر شدیم

کم کم، بی قافیه شعر می شویم!

 

 

چه زود به آدم های قصه عادت می کنم

و چه دیر از آنها دل می کنم!

از خیال تو اما

یک لحظه رها نمی شوم!!

و حقیقت این است

اینجا پای عادت در میان نیست ...

مرزی اگر نباشد

نمی شود نشان دهم چقدر حریم تو را پاس می دارم ...

مرزهای سرزمین من تا همیشه به روی تو باز است

راه را نشانه گذاشته ام!

من اینجا نوشته های خودمو می ذارم اما این بار ...

من به جرات می گم این یکی از تاثیر گذارترین نوشته هایی است که دریچه ای از حقیقت رو به روی زن باز کرده اینجا می ذارمش با لینک که خود نویسنده شم اگه می خواین ...

 

 

"

عادت کرده ایم عاشق عکس همدیگر شویم.عاشق تصویری که که از همدیگر توی ذهنمان می سازیم.عاشق حرفهای هم،صدای هم...

هیچ وقت فکر نکردیم یک آدم ابعادش خیلی وسیع تر از این چیزهاست.یک آدم چیزهایی دارد فراتر از اینکه بشود توی عکسش دید یا توی صدایش پیدایش کرد.

دنیای مردها را خوب نمی شناسم اما می دانم یک زن ریزه کاری های زیادی توی رفتارش دارد.ریزه کاری هایی که نه توی عکس معلوم می شوند نه توی حرف.چیزهایی که باید ببینی،با همه ی وجودت حس کنی.

ریزه کاری هایی که می تواند یک دنیا دل را شیدا و مفتون کند.ریزه کاری هایی که فقط در معاشرت با او می توانی بفهمی.این که یک زن را دور نگه داری و از او یک مجسمه بسازی که گاهی دکمه اش را بزنی و صدایش هم در بیاید تو را دور می کند از دنیای پر رمز و راز و در عین حال ساده و لطیف یک زن.چیزهای زیادی را از دست می دهی.

چیزهایی مثل اینکه هیچ وقت نمی فهمی چطور با انگشت هایش ور می رود وقتی غمگین است یا شاد است.نمی فهمی مثلا عادت دارد همیشه موقع حرف زدن روسری اش را مرتب کند یا موهایش را از توی صورتش هی بردارد و بگذارد پشت گوشش.

نمی فهمی مثلا عادت دارد غذایش را ریز ریز بخورد و مدام با غذایش بازی می کند.عادت دارد یکی همیشه مواظبش باشد.هوای غذا خوردنش را داشته باشد.نمی فهمی عادت دارد لیوان چایی اش را نصفه بخورد و نمی فهمی چه کیفی دارد هر بار به او بگویی بازم که چاییتُ نصفه خوردی،یا بگویی این غذا را نخور معده ت حساس است،آن یکی را نخور آلرژی داری... نمی فهمی چه طور توی خیابان بازوی تو را محکم می چسبد و پشت هیبت مردانه ات پناه می گیرد و چه طور با غرور راه می رود که آدم ها ببینید من کسی را دارم که تکیه گاه است،که پناهم می دهد از نامردمی ها.نمی فهمی چه قدر این هوای او را داشتن ها به تو اعتماد به نفس می دهد،حس مرد بودن و تکیه گاه بودن می دهد...

نمی فهمی چه طور با همه ظرافت خاص زنانه اش می تواند پشت و پناه مردانگی هایت باشد.نمی فهمی آغوشش را که به رویت باز می کند می تواند التیام همه ی زخم ها و خستگی هایت باشد.نمی فهمی همین موجود ظریف و کوچکی که دلش به هیبت مردانه ی تو خوش است چه قدر عظمت پیدا می کند وقت دلتنگی هایت،وقتی که شهر موهایت را پریشان می کند تا آرام بگیری.

نمی فهمی وقتی می خندد کجای صورتش چال می شود.نمی فهمی غصه دار که می شود چه قدر چشم هایش حرف می زنند،چه قدر خواستنی تر می شوند.نمی فهمی بوی دست هایش را بوی موهایش را.نمی فهمی اخم کردنش چه جوری است.نمی فهمی چه جوری غمش را پشت لبخندش پنهان می کند اما چشمهایش پر شده است از حلقه های اشکی که فقط یک تلنگر چانه اش را می لرزاند و چکه چکه اشکش را فرو میریزاند و آن همه غرور و جذبه چه طور توی آغوشت می تواند از هم بپاشد و تو دوباره بسازی اش.

نمی فهمی...

نمی فهمی چه طور وقتی شاد است چشم هایش برق شوق دارند و ...

می دانی؟ خیلی از دنیای بی کران چشم هایش فاصله می گیری...

نمی فهمی حتی لحظه ی گره زدن روسری اش می تواند قشنگ ترین لحظه ی دنیا باشد...

نمی فهمی و این یعنی همه چیز را از دست داده ای در مورد یک زن.

 

*اگه کسی میتونه این متن رو از دید یک مرد بنویسه خوشحال میشم بخونمش.دوست دارم بدونم ریزه کاری های رفتار یه مرد چیه؟

 

*باز نشر این پست در لینک زن :)

 

"

 

اینم یه آهنگ خوشگل از وبلاگ خود نویسنده   (;  

http://mihc2.persiangig.com/Wm/Ebi%20-%20Banooye%20Moosighi%20Va%20Gol.wma

____________________________________________________________________________________________________

از وبلاگ "وقتی آسمان زیر دستان من است" http://hashal.blogfa.com

گاه میمانی ...

تویی که افسار دنیایی را به دست داشته ای

چگونه برانگشتان این موجود کوچک

چرخیدن گرفته ای!؟

 

دلم تنگ شده است

برای روزهایی که

تو

معیار عشق بودی!