... و من می نویسم!

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

... و من می نویسم!

در روزهایی که دیگر
نه ما سر بلند می‌کنیم و نه عشق
باید نوشت!

_____________________________
اگر علاقه مند خواندن مطالب رمزدارهستید
با پیام خصوصی ایمیل بگذارید تقدیم میکنم


_____________________________
راستی اگر از دیگری می‌نویسید
لطفا با منبع!
حتی از این حقیر (;

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۲۴ فروردين ۹۳ , ۱۶:۵۹
    جاده
بایگانی
آخرین نظرات

۱۹ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

چندین مطلب بود که قرار بود پیامک بشه اما شماره پیامکو فراموش کرده بودم و الان دیگه چندان لطفی نداره گذاشتنش

اما این یکیو واسه یادگاری میذارم :

یه حاااالی ام!

هر چی بیشتر به تهران نزدیک میشیم، بیشتر می فهمم که داری می ری که چن سال روی ماهتو نبینم

ولی به خوشبخت بودنت فک می کنم، نه به بودنت اونم فقط کنار من!

خوشبخت باش همیشه :-*

1393/5/16

در راه تهران

خواب بودی دستای قشنگتو گرفتم دوباره :دی 

این یکی اصصصصصصلا ربطی به ادب و ادبیات و ... نداره دوست ندارم بنویسم مگه زوره؟!!!!!!!

خیییییییییییلی دلم تنگ شده دیگه فک نکنم حتی جلو مامانم بتونم خودمو کنترل کنم!

آبجی جونم خوش باشی همیشه مراقب خودت و خوبیات باش :-*

یادم بده چگونه دعا کنم

که نه تو از نگاه زندگیم بار ببندی

و نه عزیزترین‌هایم.

من ابراهیم نیستم

اما تو خدای موسی ای

خدای حرُی

خدای منی

بر من ببخشای ...


به یاد رفتگان فاتحه ای بخوانید :(

2014-07-28

ای ماه سر به مُهر! سر از سجده برمدار 

پشت سرت کسی‌ست که شق‌القمر کند

[محمود حبیبی]

یا علی      

 و من همیشه

چنان در زلالی چشم تو غرق شدم

که آنچه را نگفتی

تجربه کردم

شاید تلخ‌تر از تو!

که لابه‌لای سطرهای آن شب مقدس

کنار هر نامی

که کنه مرا پیدا بود

تو هم بودی ...

یه هدیه دوست داشتنی از یه  دوست دوست داشتنی تر (-;   (مرسی کمش بود :دی )