رهایم نمی کند
آشوب یک عمر سفر نت به نت
که گاه و بی کاه
زبانه می کشد
از لب پرچین یک زخم عمیق
و پر می گیرد
به سوی حوض کوچک خانه ی تو
سمت پیله ای
که دیگر
هرگز نمی پذیردش!
- ۳ نظر
- ۲۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۳:۱۲
رهایم نمی کند
آشوب یک عمر سفر نت به نت
که گاه و بی کاه
زبانه می کشد
از لب پرچین یک زخم عمیق
و پر می گیرد
به سوی حوض کوچک خانه ی تو
سمت پیله ای
که دیگر
هرگز نمی پذیردش!
لبریز موجم
ساحلی آرام می خواهم
تنها و ساده
هر که پیدایم کند
مال خودش!
در من همیشه شکرک می زند
حکایت یک باغچه آئینه و
یک آسمان زنبور
که کندویشان را
به قدر باورشان
بارور می کنند.
بهار که میشود
صبح ها فروردینم،
یک عااالمه اردیبهشت به بلوغ نرسیده
که دیشب را با باران
نمک زده است
و تمام بعد از ظهر را
خواب آخر خرداد دیده!
بعد از تو
سخت بود
روایت مجنون لیلی
سخت بود
باور عشق فرهاد
سخت بود
پای بوستان سعدی نشستن
حافظ خواندن
زیر باران چشم بستن، قدم زدن
شب ها
با مهتاب نشستن
همچنان از عشق نوشتن و لبخند زدن
...
بعد از تو سخت بود
غزل بودن
غزل ماندن ...
داستان سفارش نشده از زبان یه دوست :)