... و من می نویسم!

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

... و من می نویسم!

در روزهایی که دیگر
نه ما سر بلند می‌کنیم و نه عشق
باید نوشت!

_____________________________
اگر علاقه مند خواندن مطالب رمزدارهستید
با پیام خصوصی ایمیل بگذارید تقدیم میکنم


_____________________________
راستی اگر از دیگری می‌نویسید
لطفا با منبع!
حتی از این حقیر (;

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۲۴ فروردين ۹۳ , ۱۶:۵۹
    جاده
بایگانی
آخرین نظرات

۱۳ مطلب با موضوع «دیگرنوشت» ثبت شده است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

++ اصلن اگه اینو با دکلمه خود شاعر گوش ندین نیم عمرتون بر فناست! (;

 پس پیشنهاد اینکه در ادامه مطلب لینک دکلمه را کلیک کرده لذت ببرید :دییییییی

 

 

روزی فرا خواهد رسید که جسم من آنجا زیر ملحفه سفید پاکیزه ای که از چهار طرفش زیر تشک تخت بیمارستان رفته است، قرار می گیرد و آدم هایی که سخت مشغول زنده ها و مرده ها هستند از کنارم می گذرند...

تا کی ورق ورق کنم این سررسید را ؟

چون کودکی رسیدن سال جدید را ...

با دست زیر چانه تو را آه می کشم

چون غنچه ای که آخر اسفند عید را ...

 ...

برخیز و خاک را بنشان بر عزای باد

کافی ست هر چقدر که رقصانده بید را

 

علیرضا بدیع

به دنبال تو نام من است:چاپلین .

چن سال پیش جایی خوندم این نامه اصلا متعلق به چارلی نیست  الکی نسبت داده شده ... اما اینجا و تحت عنوان دیگرنوشت می ذارمش چون دست نوشت هر کسی باشه زیباترین مفاهیم درنش گنجونده شده و واقعا به دل می نشینه ...

قسمت اول رو می تونید در ادامه مطلب ببینید :

اینجا شب است٬ یک شب نوئل....

این مطلب تقریبا با دوره و به بهانه ی بستری شدن مرتضی پاشایی عزیز در بیمارستان شروع شد اما تصمیم گرفتم برای حرف نزدن از بیماری و ندادن انرژی منفی بهش اصلا ادامه ش ندم اما متاسفانه مجبوره که تلخ ادامه داده بشه :(( { پس حال و هوای بهتر اوایل متن مربوط به قبل از فوت ایشونه:( می خوام خواهش کنم برای شادی روحش هر چی به دلتونه براش بخونید و دعا کنید و صلوات بفرستید}

وقتی که می گویم "برایم دعا کن"
یعنی کم آورده ام
یعنی دیگر کاری از دست خودم
برای خودم برنمی آید که انجام بدهم
دست به دامان تو شده ام
که "تو" برایم دعا کنی ...!


نتونستم پیدا کنم مال کیه!

درباره شعر که چچیییی میتونم بگم؟!!!! شاعر هم که ... از اولین دفعه ای که این شعرو شنیدم چنان دربندش شدم که از فکرش نیومدم بیرون ... طبق معمول وقتایی که دیوونه ی نوشته یا شعری میشم : کاش من اینو گفته بودم بی تقصیر (یه روزی ان شالله که بگم!) :);)

حداقل سعی کردم یه جور نسبتا دلخواهی بخونمش که حداقل پیش دل خودم یه دین کوچولویی به شعر به این زیبایی و شاعر به این شاعری و مسئولیت پذیری ادا کرده باشم

التماس دعای فراوان


پ.ن : اون روزی که اینو پر کردم چون فک میکردم بازم اونی نشد که میخواستم به نمایش نگذاشتمش ولی امسال بعد از بیشتر از یک سال به نظرم حداقل اونقدریم بد نخوندم و شعر اونقدری قشنگ هست که حداقل! تو بلاگ شخصی ساده ی خودم بماند برای یادگاری :)

از این به بعد قراره وقتی که کمی ننوشتنم طول می کشه قشنگترین نوشته/شعر های از دیگران رو که تقریبا هر وقت دیدم حس خوبی بهم داده بذارم تو دسته دیگر نوشت :) ( هرچند قبلا و در حقیقت زیباترینش رو از دکتر عزیز گذاشتم (;   )

اینم بسم الله از شاملو (از اینجا دیگه ترتیبشون ربطی به اولویت زیبایی و ... شون نداره :) )