... و من می نویسم!

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

... و من می نویسم!

در روزهایی که دیگر
نه ما سر بلند می‌کنیم و نه عشق
باید نوشت!

_____________________________
اگر علاقه مند خواندن مطالب رمزدارهستید
با پیام خصوصی ایمیل بگذارید تقدیم میکنم


_____________________________
راستی اگر از دیگری می‌نویسید
لطفا با منبع!
حتی از این حقیر (;

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۲۴ فروردين ۹۳ , ۱۶:۵۹
    جاده
بایگانی
آخرین نظرات

۱۶ مطلب با موضوع «من دیگرم» ثبت شده است

  

بازگردانم

به روزهایی

که یک جغجغه

عمق گریان مرا

به قهقهه پیوند می زد :)

 

نمی شود گولش زد

کودک‌تر از همیشه به نظر می‌آید اما

حتی صدای قلبم را می‌شناسد.

خداوندا

باورم نمی شود

این ها، همانهایی باشند

که صدایشان را از شکم مادر می شنیدم!

چقدر با لبخند، با مهربانی

با صداقت، با همدلی

چقدر کنار هم،

زیباترند!

با آن کلام نصفه و نیمه ات

نمک که میپاشی،

دستان کوچکت را

قرض که می دهی، حوض گنجشک من بشود

می خواهم چشم بگذاری

بنوشمت

آن‌وقت، دوباره بیرونم کشی

و این بار

رهایم کنی!

 

برای دیدن عکس این عشقم می تونید برید ادامه مطلب :دی

من خیلی چیزها رو نمی دونم
اصلا چرا من نباید غذای بزرگترا رو بخورم ولی خودم دیدم که اونام روزی چند لیوان شیر می خورن!

 

و زمان‌هایی هست

که حتی صدای جغد را

به فال نیک می گیرم .

 

 

و من برای ایفای نقش دیگری

پای بر این بوم نهاده ام ...

 


...

موهایم را کوتاه می کنم...

گمان می کنم سنگینی شانه هایم،
کم می شود!!


خداوندا

کاش تو دلت نگیرد!

و اگر نه

سرت را بر شانه ی که می نهی؟!!

-------------------------------------

تکرار ذهن من :

" دلمان از دست آدمهایت می گیرد...

غروب را بهانه می کنیم! " 

 

...

باشد،

به حرف هایم بخند

اما

من این خلسه ی کودکانه را

به تیزی نزدیک ترین شعله های لذت

نمی فروشم...

به شب رسیده ام

که چرخ می‌زنم

و چشمک ستاره را

لطیف لمس می کنم

و بوسه می زنم به روی ماه!

کلاغ قصه ام ولی

در انتظار صبح دیگری

کنار شب نشسته است

...