بازگردانم
به روزهایی
که یک جغجغه
عمق گریان مرا
به قهقهه پیوند می زد :)
- ۲ نظر
- ۳۰ فروردين ۹۴ ، ۱۴:۱۷
بازگردانم
به روزهایی
که یک جغجغه
عمق گریان مرا
به قهقهه پیوند می زد :)
نمی شود گولش زد
کودکتر از همیشه به نظر میآید اما
حتی صدای قلبم را میشناسد.
خداوندا
باورم نمی شود
این ها، همانهایی باشند
که صدایشان را از شکم مادر می شنیدم!
چقدر با لبخند، با مهربانی
با صداقت، با همدلی
چقدر کنار هم،
زیباترند!
با آن کلام نصفه و نیمه ات
نمک که میپاشی،
دستان کوچکت را
قرض که می دهی، حوض گنجشک من بشود
می خواهم چشم بگذاری
بنوشمت
آنوقت، دوباره بیرونم کشی
و این بار
رهایم کنی!
برای دیدن عکس این عشقم می تونید برید ادامه مطلب :دی
و زمانهایی هست
که حتی صدای جغد را
به فال نیک می گیرم .
و من برای ایفای نقش دیگری
پای بر این بوم نهاده ام ...
خداوندا
کاش تو دلت نگیرد!
و اگر نه
سرت را بر شانه ی که می نهی؟!!
-------------------------------------
تکرار ذهن من :
" دلمان از دست آدمهایت می گیرد...
غروب را بهانه می کنیم! "
...
باشد،
به حرف هایم بخند
اما
من این خلسه ی کودکانه را
به تیزی نزدیک ترین شعله های لذت
نمی فروشم...
به شب رسیده ام
که چرخ میزنم
و چشمک ستاره را
لطیف لمس می کنم
و بوسه می زنم به روی ماه!
کلاغ قصه ام ولی
در انتظار صبح دیگری
کنار شب نشسته است
...