... و من می نویسم!

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

... و من می نویسم!

در روزهایی که دیگر
نه ما سر بلند می‌کنیم و نه عشق
باید نوشت!

_____________________________
اگر علاقه مند خواندن مطالب رمزدارهستید
با پیام خصوصی ایمیل بگذارید تقدیم میکنم


_____________________________
راستی اگر از دیگری می‌نویسید
لطفا با منبع!
حتی از این حقیر (;

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۲۴ فروردين ۹۳ , ۱۶:۵۹
    جاده
بایگانی
آخرین نظرات

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محرم» ثبت شده است

گفتم آمدنم را جار بزنم

که کربلایم را

به رویم نه،

به آبرویم جلو گوش های شنیده امضا کنی ...

جاماندم اما

نادید

شش دانگ جهان را

به یک گوشه حرمت نمی فروشم

شبنم 

مرا بنوش

خنکای شب

و به روشنایی آفتاب رسان

تا ببالد

و از من عبور کند

و بماند ...

 

درباره شعر که چچیییی میتونم بگم؟!!!! شاعر هم که ... از اولین دفعه ای که این شعرو شنیدم چنان دربندش شدم که از فکرش نیومدم بیرون ... طبق معمول وقتایی که دیوونه ی نوشته یا شعری میشم : کاش من اینو گفته بودم بی تقصیر (یه روزی ان شالله که بگم!) :);)

حداقل سعی کردم یه جور نسبتا دلخواهی بخونمش که حداقل پیش دل خودم یه دین کوچولویی به شعر به این زیبایی و شاعر به این شاعری و مسئولیت پذیری ادا کرده باشم

التماس دعای فراوان


پ.ن : اون روزی که اینو پر کردم چون فک میکردم بازم اونی نشد که میخواستم به نمایش نگذاشتمش ولی امسال بعد از بیشتر از یک سال به نظرم حداقل اونقدریم بد نخوندم و شعر اونقدری قشنگ هست که حداقل! تو بلاگ شخصی ساده ی خودم بماند برای یادگاری :)