نگارخانه
سه شنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۲۱ ق.ظ
دلبسته آنم که از پشت یک شیشه صاف بلند زل بزنم به ابرهای آسمان تو و بگذریم از کوه هایی که روز دارد از میاینشان پلک می زند و رد پارگی تکه ابری با اشعه خورشیدت نقاشی شده باشد!/به سوی حرم یار...
پی پست!
قبلا نوشت :
کنار رد خون تو
حضور پاکی از عطش
به گرد شش چرخیدهاست
گیسوی یاس مست مست
خون میچکد به هرم دست
پیغمبر عهد الست
چشمان باران خوردهاش
طلای ناب دیدهاست
تا آسمان پرچم به دست
پیچیده سر به پای هفت
بنشسته اطهر پاس عشق
هرم حریم ملک تو
حرم در انتظار تو
و چشم بیقرار من
که را نشانه میرود؟!
و فکر می کنم چرا
کنار کعبه نیستم!
- ۹۳/۰۳/۰۶