... و من می نویسم!

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

... و من می نویسم!

در روزهایی که دیگر
نه ما سر بلند می‌کنیم و نه عشق
باید نوشت!

_____________________________
اگر علاقه مند خواندن مطالب رمزدارهستید
با پیام خصوصی ایمیل بگذارید تقدیم میکنم


_____________________________
راستی اگر از دیگری می‌نویسید
لطفا با منبع!
حتی از این حقیر (;

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۲۴ فروردين ۹۳ , ۱۶:۵۹
    جاده
بایگانی
آخرین نظرات

نیایش و عینک جدیدش

يكشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۸، ۱۱:۰۸ ق.ظ

من اینجا زیاد خاطره نمی نویسم! و البته الان خیلی وقته که کلا زیاد چیزی نمی نویسم اما مگه میشه اینقد ذوق چیزیو بکنم و اینجا ننویسم؟! :دی

نیایش کوچولوی ما تو سن 6 سالگی عینکی شد! 

راستش خودمم نمی دونستم با دیدنش خوشحال باشم یا ناراحت! از یه طرف اونقدر عینک بنفش گردش بهش میومد و گوگولی شده بود که دلم میخواست بخورمش این جوجه فنچ خوشمزه رو از یه طرفم یاد اولین باری افتادم که عینک زدم! راستش خیلی خوشحال نبودم آخه قبلا رویای جامعه بهم القا کرده بود که عینک زدن خیلیم چیز خوبی نیست ....

ادامه دارد...

  • شبنم اطهری بروجنی

نظرات  (۱)

از اوتجایی که من باید نظر بدم :

میخوام بگم که وقتی بچه بودم از خدام بود عینکی بشم! خیلی دوست داشتم با اینکه میدونستم بالاخره چشک 10/10 چیز خوبیه! گدشت و گدشت و نشدم تا الان که چند ماهی میشه فک میکنم باید برم چشم پزشکی ولی دوست ندارم و نرفتم :))) 

فک کنم زمان ما از بس بچه ها دلشون میخواست عینکی بشن جامعه اون قدر مانع بود :)))

مبارکش باشه :*

 

پاسخ:
عززززیزززم فک کن مهساکوچولوی عینکی! آخخخیییی نههههه! نمی دونم شایدم! ولی رویای جامعه کم کم به بچه ها تلقین میشه حتی بعد از عینکی شدن کم کم ناراحت میشن از عینکی بودنشون ...
--رفرنس : چهارمیثاق (یادش بخیر)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">