- ۰ نظر
- ۱۰ آذر ۹۱ ، ۲۳:۳۷
تو ستاره های شب را ...
و من خورشید را!
...
آنقدر برای خورشید لالایی خواندی تا ...
شب شد
و خوابت برد!!
...
...
محرم می آید تا باز به خاطرآوریم مردمی که آزاده زیستند و آزاده جان به جهان آفرین تسلیم کردند
مردمی را که جان بر کف به جنگ اسلام دروغین رفتند
و به یک باره رفتند تا اسلام ناب بماند...
و به یاد آوریم لحظه لحظه روزهایی که به دغدغه های بچه گانه گذشت،
لحظاتی را که بد کردیم و بد گفتیم در حق آنانی که حقشان نیست!
حادثه هایی را که آآآآآنقدر بزرگ داشتیم و مثل پتک بر سر نفسمان کوبیدیم تا یک روز بی موالاتی دیگرانی تمامی ایمانمان را خدشه دار کرد و ما هنوز که هنوز است نفهمیده ایم،
می آید که به هر دلیلی اگر {به ذهن انسانیمان} از خدا دلگیریم خجلت زده درونمان برخیزیم و بازگردیم به سمت خدایی که با همه بی نیازی اش بیشتر از همه مشتاق و بیش از همیشه منتظر ماست!
...
هر سال محرم می آید تا رفتن حسین را به رخ ایییییییییییییین همه من به ظاهر مسلمان بکشد!
...
محرم که تمام شود حسین(ع) همان حسین(ع) است و ما ...
و من الله توفیق
زینب جان
شرمنده ی تو ایم که بهای حسینی شدن ما بی حسین شدن تو بود!
و شرمنده تریم از آن که
تو بی حسین شدی و ما حسینی نشدیم!!