گیرم همهی ناخوشیهای جهانم کنار پیری تو باشد
ذره ذره به آتش کشم
آنکه تار موی تو را
بد شانه زند!
فروردین من
ضریح پاک تو چشمان آن دلی ست
که طبیعت را
به انتظار ماه تو
گره میزند
به افسانهها.
حال من
بی تو تحویل نمیشود
نامی بگوی که به حرمتش
قلبهایمان
زخم نشوند
چشم نخورند.