راه میافتم در خود
و می شکنم
هر چه بوته خشک را
تش میزنم
و می نشینم نگاه میکنم
گرمایی را که از آن به زمستان من میرسد ...
و شهابهایی که آدم میسازد!
جیغ میکشند
و بالا میروند
تکه میشوند
و بر تمامی شهر می ریزند ...
جیغ میکشند
و بالا میروند
تکه میشوند
و بر تمامی شهر می ریزند ...
به رقص میآیم
و دلگویههای سرد و سیاه را
ترانه میخوانم
و دور میریزم
"بهار!
و دلگویههای سرد و سیاه را
ترانه میخوانم
و دور میریزم
"بهار!
آمادهام، بیا"
سپیده زد
و نشانه میخیزد از بام ما
و بام همسایه
و بامهای دگر!
- ۲ نظر
- ۲۸ اسفند ۹۲ ، ۰۰:۲۹