عشق نوجوونیم!
جالب اینه که بعد از سااااااالها یادم افتاد بچه که بودم و فک می کردم شاعر شدن الکیه(; یه شعر هر چند در خور حتی ما آدمای عادی هم نه چه برسه به امام زمان برای ایشون گفته بودم که اون موقع ها با حسی که نسبت به ایشون داشتم فک می کردم اووووووووووووووه دیگه شق القمر کردم :دی و کلی بهش افتخار می کردم (اما متاسفانه الان خیییییلی سال بود که حتی یادم به اون شعر نبود و حتی تو پیدا کردنش از لای نوشته هام واااقعا دچار مشکل شدم!)
این شد که بد ندیدم شما هم اونو ببینین یه کم شاد شین ;) :دی و هم اینکه خودم یادم بیفته قدیما هر چند بچه بودم اما بیشتر یاد ایشون بودم هر چند با تحفه های به نظر بزرگیم آبروبر (در حال خجالت کشیدن!)
خیلی حرف زدم بفرمایید ادامه مطلب :)
راستی عیدتونم مبارک :)
می دونی که انتطار بد دردیه
می دونی که آخرش دلسردیه
می دونی اگه بیای صبح می شه
دیگه دنیا این جوری نمی مونه
یا اگر هم که نیای شب می مونه
ما رو مثل همیشه می رنجونه
اما روزی که میای شب می میره
سیاهی از خونه ها پر می گیره
شاید اون روز که میای من نباشم
اما دوست دارم که عاشقت باشم
به امید ظهور عزیزترینمون
و جهان صلح و آزادی
التماس دعا:)
- ۹۳/۰۳/۲۴