آخرین جرعه
دوشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۳، ۰۱:۰۵ ب.ظ
دوباره پایان سال و یاد جا ماندن ماهی های به دریا نرسیده. کتابهایی که هوالمعشوق جلدش را خودمان نوشتیم و به پایان نرساندیم. نهالی که کاشتیم و کمی که قد کشید و پا گرفت، پرت حواسمان شدیم و وشاخ و برگ آتش نانمان شد. گاهی هم دست در حلقه ی دوستی بردیم، آیه ی مهر بخوانیم که هوای آسمان ابری شد؛ زانو زدیم و جای گل، غم چیدیم. یک بار اما، به خودمان آمدیم و برای کسی گریستیم!
و چه لایق در اشک تو بودنند آنها که شراب طهورایند. فرقی نمی کند، سنگ باشی یا که خاک، می شویندت، یکی را چهره و دیگری را رایحه؛ کسانی که باید می نوشیدیشان ...
- ۹۳/۱۲/۲۵