... و من می نویسم!

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

... و من می نویسم!

در روزهایی که دیگر
نه ما سر بلند می‌کنیم و نه عشق
باید نوشت!

_____________________________
اگر علاقه مند خواندن مطالب رمزدارهستید
با پیام خصوصی ایمیل بگذارید تقدیم میکنم


_____________________________
راستی اگر از دیگری می‌نویسید
لطفا با منبع!
حتی از این حقیر (;

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۲۴ فروردين ۹۳ , ۱۶:۵۹
    جاده
بایگانی
آخرین نظرات

بهار عاشق

جمعه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۴۵ ق.ظ

اینجام تعطیل شد اما مگه آدم خونه دیگه ای هم می تونه داشته باشه بعد این سن؟!!!!

مگه دوست داشتنای آدم تمومی داره؟!!!

مگه زیباییای روزای خدا تمومی داره؟!!

مگه عشق تمومی داره؟!

وقتی دور از خونه باشی

و تو یه صبح بهاری اییینطور بارون میزنه!!

و تو ناخودآگاه پلیینگ هات می رسه به یه بهارونه ی ایننننقدر پرخاطره و نزدیک ...

خواستم بگویم

دست ما نیست

عشق

در غربت و در بهار سر بازتر می کند!

  • شبنم اطهری بروجنی

نظرات  (۷)

قربونت عزیزم
کلی ازت بی خبرم!

 

پاسخ:
خوب شد حرف زدیماااا بالاخره ما

و در غربت، بیشتـــــــــــــــــــــــــــر...

یادگاری که در این گنبد دوار بماند...

دلتنگتم... انگار نه انگار که دو ماه پیش دیدمت :|

من خیلی خسته شدم دیگه نمیخونم:( خسته مغزیم کردی دختر! مغزم نمیدونه عمگینه یا شاد :))) برای امروز کافیه :))

پاسخ:
وای آرههههههه منم دلتنگتم شدییید ...
:دی
الهی فدات شم که خط خطی شدن اعصابتم دوست دارم :)))))
ینی عاشق خودمم که تکراری میخونم صدبار :)))))
بعد بیشتر عاشقتم که نوشتی که بخونمش:))))
من الان اینجا رو نگاه کردم تازه فهمیدم "کامران" کیست و چرا! من قبلش فک کرده بودم کامران تو دانشگاه منظورته :))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))) فامیلشو نمیتونم متاسفانه بگم چون خیلی واضحه اما میدونی که توی اساتید، ایشون یه کم سر ارشد من با من ماجرا داشت بعد تو میگفتی کامران دعوامون میکنه من فک میکردم اون کامران :)))))))))))))))))))))) 
اصلا الان توی تکراری خوندن ها نظر کامی رو یافتم! شایدم قبلا هم دیده بودم و یادم نیست:))))
ولی خیلی با حال بود. شاد شدم. ممنون از همه کامی ها :))
پاسخ:

:)))))

حالا ان شالله بازم بیاد که دوست داریم بودن مخالف رو هم :دی

این اگه غزل و ...منو بخونه که دیگه بمب بارونمون می کنه فک کنم ;)

  • Mahsa S Panahandeh
  • :))))))))))))))))))))) وای خدا از کامران کلی خنده ام گرفت!
    چیکار به اون داشتی حالا این وسط!
    اره خیلی خوبه خوندن وبلاگت تو خنکی ملس نصف شبای بهار از روی میز لپ تا من توی خونه قبلیم :)
    امسال وقتی ایارن بودم حتی دلم نمیمد بشینم اونجا! باورت میشه! چون کلی خاطره اونجا بود از 6-7 سال اونجا نشستن و درس خوندن و فکر کردن و هوله رفتن و میوه هایی که مامانم میاوردن بخورم و .....خوندن وبلاکت و ...:))
    اره چت رو هم یادمه. لذتش ده برابر چت با وایبر و تلگرام و ... بود! البته ناگفته نماند من وایبر نداشتم یادته چه حرصی میخوردی که چرا نصب نمیکنی! :))) کلا ارتباطات سنتی دوست دارم :)))) تلفن بزنیم! الانم مثلا نامه رو خیلی دوست دارم :)))))))))))))))))))))))) نامه تولدمو ویست بار خوندم:))
    واما اگه خدای نکرده حالت بد بود تو واتس اپ یا تلگرام متنتو برام بده که اینجا خراب نشه:دی
    پاسخ:
    ای جان به این نظر پرانرژیت ...
    می دونی بیشتر خوشم میاد که نمی خوای فقط به نظری بدی و بری یا توی رودربایستی نظر بدی و این حرفا
    یه خواننده درست و حسابی هستی که برای پستا ارزش قائلی و قشنگ از ته دل نظر می دی انرژیتو باهام تقسیم می کنی و ... :) :*
    ناااامهههه اخ اخ بله دیگه می دونستم دوست داری دیگه ;)
    مررررررسی عزیزم که پیگیر هستی :)

    سلاااااااااااااااااام
    نمیدونم جوابی که اینجا بهم دادی رو خونده بودم یا نه!
    الان 16 سپتامبر 2-18 یا 25 شهریور 97 هست. اخ که چه قدر دلم میخواد خیلی چیزا بگم و چه قدر دلتنگ داشته های ساده قبلمم. ولی نمیگم نه که گوشت محرم حرفام نباشه، نه میدونی این طور نیست. نمیخوام درد اضافه کنم.
    شبنم نمیدونم نوشتن دوبارت حالمونو خوب میکنه یا نه! نمیخوام اگه تو هم چنین حسی داری، دوباره راهش بندازی! دلم میخواد حالت خوب باشه. من از مرور خاطرات به اندازه کافی ازرده هستم دوست ندارم تو تجربش کنی:)
    دلم واسه اتاقم، بالکن رو به حیاطم و میز پشت بالکن که لپ تاپم روش بود و باهاش در اون موقعیت به اینجا سر میزدم تنگ شده. خستگی های اخر شب ، ساعت 2 و 3 نصف شب، اخر روز و اومدن به این بلاگ و بعدش خوابیدن با کلی فکر برای فردا..... همش برام مثل نوشیدن یه فنجون کافی بود در حالیکه به برف زل زدم (تنها چیزی که این روزا ارومم میکنه)!
    ببخشین باز غمگین شد :(
    حرف اصلیم این بود که امروز که سر زدم به اینجا ترسیدم مرور خاطره نوشتن دوباره ، تو رو هم مثل من ببره به گذشته ها! شاید خوب باشه و شاید بد، اینو تو میتونی بگی. فقط لطفا اگه بد بود هیچ وقت اینجا ادامه نده :)
    پاسخ:
    سلاااااااااااااااااااااااااااااام!!
    واایییی خداااااااا چقققدددددر خوب بود مثل اون موقع های شد که بدون اینکه فکرشو کنم میومدم اینجا و یهو می دیدم عه تو اینجا برام نظر گذاشتی (و هیچی به اندازه نظرای تو و سپید خوشحالم نمی کرد) وای حتی می فهمیدم که تو الان انلاین داری نظر می ذاری و اینجا باهم چت می کردیم یادته مهسااااااااااااااا؟!!!!!!!!!!!!!! وای خدا یادتههههههههههه؟؟!!!! چقد بامزه بود تو نسل تکنولوژی این سختترین نوع چت بود به نظرم که به تلپاتی عمیقی نیاز داشت که ما داشتیم :دییییییییییییییییییییییییییییی (تعریف از خود)
    وای چقد حالا که نوشتی دلم خواست که منم رو اون صندلی بشینم و مثلا بلاگ خودمو بخونم :دییییییییییییی :))))))))))))))))))))))))))
    بععععله بعععععععععععله بعععله که خوبه چششششششششششششششششمممممممممممممم شما جون بخواه حتتتما می نویسم عزیزم دوباره
    اما همونجوری که خودتم طی تماس تلفنی گفتی می ذارم واقعانی بیاد که از دل بر بیاد و بعد می نویسمشون مطالب اینجا رو که قشنگیاشو حفظ کنه ;) :)))))))))))))))))))))))))) وای خدا امروز چقد از خودمون تعریف کدیم من و تو :دییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی الان باز کامران میاد فحشمون میده :))))))))))))))
    اگه بد بود مثلا کجا ادامه بدم؟! :دییییییییییییییییییی ;)
    واقعا مگه خونه دیگه ای هم میتونم داشته باشم؟
    بعد کلی وقت، فک کنم نزدیک به 7 ماه! یا بیشتر اومدم سر زدم و دلم تنگ شد....... کلی حرف تو این نقطه های پشت سر هم هست. کلی تغییر. کلی بزرگ شدن. کلی پیر شدن. کلی جوونه زدن. کلی خنده و شادی و گریه. کلی دلتنگی و بودن و نبودن.
    احساس میکنم اگه مینوشتی حالمون بهتر بود. حس غریبی که گواهی و اثباتی نداره اما تو گوشم صدا میکنه و اینو میگه....
    پاسخ:
    سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام!!!!!!!!
    واااااااااااااااااااااااییییییییییییییییییییییییییییییییییی چقددددددددددددددر گذشتهههههههههه
    اااااااااااااااااااااااااااااااااییییییی چقد یجووووری شدم اومدم و دیدم تو بودی اومدی و خوندی و نوشتی بازم ...
    آخ آخ توهم دیگه پیشم نیستی دلم برای تک تکتون تنگ شده مثل کسایی شدم که یکی یکی دوستاشونو از دست دادن!!!!!!
    چرا دنیا اینجوریه کاش مث یار کشی بود وقتی یکیو دوست داشتی دوستت شد با هم یکی می شدین و می رفتین تو یه دنیایی که از همه جدا بود و با هم بود .........
    چرت و پرت می گم باز!!! آخه این آهنگه رو گوش دادم بعد مدت ها و به اندازه تمام کره زمین دلم گرفت
    رلم تنگ شد خیلی بیشتر از قبل
    برای سپید
    برای تو
    برای آزاده
    برای حاجیه
    برای زری
    برای وحیده
    برای مینا
    برای پریا
    برای اکرم
    برای مریم
    برای فاطمه
    برای مریم
    برای ...
    برای همه و همه تون
    خداروشکر که خونواده م هستن اگه نه دق می کردم وسط این همه نا آشنا که خدا از شما دورم کرده و منو سپرده دست اینا!!!!!!!!!!!!!!
    شاید دوباره بنویسم!!!
    فقط و فقط برای نزدیک شدن به شماها عزیزان دل
    :*
    ey sheytoon :)))
    پاسخ:
    الهی فدات شم یه دونه من :*
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">