جوانیم را در دست گرفته ام
و جار می زنم
ااااااااااااااااااااااااااااااااییییییییی دنیا
من پر از قدرتم!
با اینکه می دانم،
یک روز همین جوانی را بر سرم می کوبند!
- ۰ نظر
- ۱۷ بهمن ۹۱ ، ۱۰:۰۲
جوانیم را در دست گرفته ام
و جار می زنم
ااااااااااااااااااااااااااااااااییییییییی دنیا
من پر از قدرتم!
با اینکه می دانم،
یک روز همین جوانی را بر سرم می کوبند!
من بودن خویش را به اندیشه نرسیدن نیالایم
بودنم را به رفتن بیارایم!
دارم از خواب می آیم
...
راستی
اینجا قرار است از عشق بنویسم
اما...
بین خودمان باشد
حالا
چشم من از رنگ آفتاب می ترسد!
شاید بهتر باشد اگر
قبل از آنکه آدم ها با خیل عظیمشان
تنهایی دنیایم را
بر شانه های بی نهایت سردشان
به رخ جسمم بکشند،
من
در سوگ خود ننشینم!