در جنگل زندگی
رازها نهفته است
و سکه زندگی...
سکه نیست، تاس است!
یک خانه به پایان مانده باشد،
باید 1 بیاید،
حالا تو هر چه می خواهی 6 بیاور!
- ۲ نظر
- ۰۷ تیر ۹۲ ، ۲۰:۵۶
در جنگل زندگی
رازها نهفته است
و سکه زندگی...
سکه نیست، تاس است!
یک خانه به پایان مانده باشد،
باید 1 بیاید،
حالا تو هر چه می خواهی 6 بیاور!
مدادم را می تراشم
خرده هایش را اما
دور نمی ریزم!
این ها،
یادگار زیستن اند ...
...
فقط
نخواستم سیاه باشم!
دوباره سبز می شویم
و پیام صلح می بریم برای جهانیان
دوباره نگاهمان به صبح دل خوش می کند
به صبحی که ستون شده است روی خونابه های عشق ...
کسی نمی داند خون چیست که مرز می سازد
که دهان شکست را می بندد
که در رگ هایمان جاری می شود
و استخوان هایمان را
کنار هم نگاه می دارد
تا به سپیدی نامی که در میان دل هایمان می تپد
امید بیاوریم!!
برای انسان ماندن تو
این منم که شهید شده است
که نیستم
اما خواهم ماند،
در جهانی که نه تو هستی و نه من!
اینکه ناشیانه هایم را می نویسم،
از همان روزی که پیچک را به پای خاک بستم
و برای پرنگشودن، جاذبه را بهانه کردم ...
نشستهام و فاتحه می خوانم،
برای دنیایی که معجزه را کار دل میدانست؛
دیگراز من مخواه که منطق، پیشهی زندگیم باشد.
بیا،
عوض شده است!
دیگر خودم نیز نمیشناسمش ...
خودم را می گویم!
بیا نظر بده!!
...
خود را به اتهام حماقت
تا چوب دار کشاندم
حالا ببین
دارم تمام دروغ های جهان را
بو می کشم ...
باور نمی کنم،
این ها صداقت توست!!