... و من می نویسم!

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

... و من می نویسم!

در روزهایی که دیگر
نه ما سر بلند می‌کنیم و نه عشق
باید نوشت!

_____________________________
اگر علاقه مند خواندن مطالب رمزدارهستید
با پیام خصوصی ایمیل بگذارید تقدیم میکنم


_____________________________
راستی اگر از دیگری می‌نویسید
لطفا با منبع!
حتی از این حقیر (;

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۲۴ فروردين ۹۳ , ۱۶:۵۹
    جاده
بایگانی
آخرین نظرات

 

وقتی که روی بام پاییز

نسیم قدم می‌زند ...

 

 

به خانه‌ات برس

ریسمان قصه دارد پاره می‌شود.

 

 

فقط بلدم

دهانم را باز بگذارم

که خون بالا بیاورد و

سر به سر سبزینه‌ی این سروها

نگذارد.

 

 

شده‌ای موج سر زبانم

می‌آیی تا لب ساحل

اما

نرسیده بازمی‌نشینی...

 

این همه خیال به ساحل نرسیده ...

منم

که دیده شدم

و هم‌آغوش رویای سرابی

که فریب خورده

و در تو لبخند شده

و در تو جذبه‌ی موج

در تو ناز

نگاه

تپش

و در تو

شور شده بود

و "ویولون" می‌نواخت

و نواختم

و نواختم

تا پیر شوم

و دیگر

هرگز نشنوم کسی را!

شبنم 

مرا بنوش

خنکای شب

و به روشنایی آفتاب رسان

تا ببالد

و از من عبور کند

و بماند ...

 

 

این

ضربان من است

که در تنفس تو

تند تند ...

نمی زند!

 

 

تو که سپیده می‌شوی

نه موی من

جعد مشکین است و

نه روی من

ماه چهارده ...

بی تو زمینم

و آسمانم

نمی چرخد.

 

 

می‌گویند

با شعر نمی‌شود

به مصاف دنیا رفت!

پس تو چه سرودی؟!

که زینب خواند

و جهان

هنوز

بر وزنش می‌گرید ...

 

 

تو مجتمع جلو خونه ما یه سری تاب واسه کوچولوها گذاشتن که از اتاق من به راحتی میشه اونا رو دید و صدای بازیاشونو شنید. اوایل که این تاب، تازه بود براشون و ... هر روز صبح نشده، با صدای بازی اونا از خواب پا می‌شدم ... (10-9 سال پیش)

اما امروز صبح که دلم گرفته بود ناخداگاه رفتم دم پنجره بزرگ اتاقم واستادم تا بیرونو تماشا کنم ... یه لحظه به خودم اومدم و یادم افتاد اونا خیییییییلی وقته دیگه از این تاب استفاده نمیکنن!! این حرف برای بچه ها خیییییییییلی عجیبه هااااا اونم بعد از 3 ماه تابستون خییییییییییییلی خوش آب و هوا!!!!!!!!!

منظورت اینه اونام دارن افسرده میشن؟!؟!!:\\\\ و ما نمیدونیم!!!!

آغاز مهرماه 94


پ ن : این مونده بود سر گلوم! 

یکی از قشنگترین بی کلامایی که تا حالا بارها و بارها و بارها شنیدمش و ازش خسته نمیشم :)