همه ی شعرها را که نباید برای ما بگویند!
بهتر بگویم
ما قرار نیست
نقش اول تمام قصه ها و شعرهای زیبا باشیم!!
ما نقش اول زیباترین زندگی دنیاییم ...
فیلم نامه ای که خودمان با دستان خودمان می نویسیم :
زندگی خودمان...
- ۲ نظر
- ۰۹ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۳۶
همه ی شعرها را که نباید برای ما بگویند!
بهتر بگویم
ما قرار نیست
نقش اول تمام قصه ها و شعرهای زیبا باشیم!!
ما نقش اول زیباترین زندگی دنیاییم ...
فیلم نامه ای که خودمان با دستان خودمان می نویسیم :
زندگی خودمان...
کمکم
یک عمر شد!
این لحظهها
که ...
اینطور پیش برود
قیامت میشود
و مجنون
قیام خواهد کرد.
برایت تنگ میشود
دلی که دست خودت بود
دستی که همآغوش موهایت
چشمی که ...
حالا که قرار است بدون تو بروم
این من
این تو
و این دنیای بدون من ...
چگونه رخت ببندم
از این قمار
من
پای دلم را به شرط بستم!
نمیشود آخر
که با نگاه پرخروش رود
کنار نیایم و
به ساحل امن بودنت
سلام ندهم.
هوا که بغض توست
یادم میافتد
دنیایی را
که هرگز نبود
و چنگش میزدم ...
حالا
تو را که بگویند
شب چشمک میزند و
دل لبخند؛
چه تو باشی
چه ... ;)
پای زندگیم
زخم زیاد داشت اما
درد نداشت
روی زخمهایت مرهمش کردم ...
دیگرهیچ کم ندارد !
پ.ن :
الکی مثلا یکی شکست عشقی خورده ... ;) :دی
ودوباره هراس یک رد پای نو!
می ترسم
بالاخره یکی از همین روزها
یکی از همین ...ها
جای خالی دلم را پر کند؛
یکی از همینها
که هیچ یک
"تو" نیستند، لعنتی!
دوستان عزیزم سلام :خخخخ
بله هنوز زنده م :))
می خواستم به استحضار برسونم یه امکان حدید به بلاگ های بیان اضافه شده که می تونید بلاگ هایی رو انتخاب و در صورت تغییر و اضافه شدن پست یه اون بلاگ ها مطلع بشید بدون اینکه بخواهید هی بهشون سر بزنید و مدام پیگیر باشید و از دست پست نذاشتنشون خسته بشید ;) مث یه مدت من :دی
یه بدی این ویژگی اینه که بازدیدها پایین میاد که خداروشکر هرگز واسه من مهم نبوده:)
دیگری هم اینه که فرصت بازنگری و کند و کاو در پست های گذشته رو از خواننده هایی که به امید دیدن پست اینجا میان می گیره، که با اینکه یکم ناراحت میشم در اونصورت اما به آسانی کار شماها می ارزه ;)
پس بدویی برید اگه عضو نیستید و می خواهید بلاگی رو دنبال کنید، عضو بشید و ... هیچی دیگه دنبال کنید :دی
روز و روزگار بر شما خوش
خمار چشم تو، شیطان
و سیب
لعل تو بود
که من
گناه کردم و چیدم ...
بهشت را
به طعم کام تو دیدم.
رهایم نمی کند
آشوب یک عمر سفر نت به نت
که گاه و بی کاه
زبانه می کشد
از لب پرچین یک زخم عمیق
و پر می گیرد
به سوی حوض کوچک خانه ی تو
سمت پیله ای
که دیگر
هرگز نمی پذیردش!