لبریز موجم
ساحلی آرام می خواهم
تنها و ساده
هر که پیدایم کند
مال خودش!
- ۴ نظر
- ۲۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۰۰
لبریز موجم
ساحلی آرام می خواهم
تنها و ساده
هر که پیدایم کند
مال خودش!
در من همیشه شکرک می زند
حکایت یک باغچه آئینه و
یک آسمان زنبور
که کندویشان را
به قدر باورشان
بارور می کنند.
بهار که میشود
صبح ها فروردینم،
یک عااالمه اردیبهشت به بلوغ نرسیده
که دیشب را با باران
نمک زده است
و تمام بعد از ظهر را
خواب آخر خرداد دیده!
بعد از تو
سخت بود
روایت مجنون لیلی
سخت بود
باور عشق فرهاد
سخت بود
پای بوستان سعدی نشستن
حافظ خواندن
زیر باران چشم بستن، قدم زدن
شب ها
با مهتاب نشستن
همچنان از عشق نوشتن و لبخند زدن
...
بعد از تو سخت بود
غزل بودن
غزل ماندن ...
داستان سفارش نشده از زبان یه دوست :)
there is one fact in the world
and it is
"you are the best for your life
if not
you wouldn't be here,
in your life opportunity" :)
بازگردانم
به روزهایی
که یک جغجغه
عمق گریان مرا
به قهقهه پیوند می زد :)
آنقدر تو را به دست غزلها سپردم
آنقدر میان چروک پیشانیشان پنهانت کردم
با مژگانشان شانه به موهایت زدم
و گرد چشمانت چرخیدم
که نفهمیدم چه شد
من ماندم و رژ لبی که سپید است!
نکند...
نکند شعرها تو را بوسیده اند؟!
نمی شود گولش زد
کودکتر از همیشه به نظر میآید اما
حتی صدای قلبم را میشناسد.