... و من می نویسم!

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

... و من می نویسم!

در روزهایی که دیگر
نه ما سر بلند می‌کنیم و نه عشق
باید نوشت!

_____________________________
اگر علاقه مند خواندن مطالب رمزدارهستید
با پیام خصوصی ایمیل بگذارید تقدیم میکنم


_____________________________
راستی اگر از دیگری می‌نویسید
لطفا با منبع!
حتی از این حقیر (;

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۲۴ فروردين ۹۳ , ۱۶:۵۹
    جاده
بایگانی
آخرین نظرات

۹۸ مطلب با موضوع «در گوشی» ثبت شده است

چه بسیار قصه هایی که می پنداریم که به یاد داریم

و پای روایتش چه ها که بر دلمان نمی رود،

وقتی که صاحبان عزا به پایکوبی این قتل خاموش می روند!!

___________________________________________________________________________

متاثر از داستانی واقعی!!

شرح این قصه مگر شمع بر آرد به زبان   /      ورنه پروانه ندارد به سخن پروایی!

در تو

وجودی است که هر از گاهی

جمع می شود در خود

و به یک باره

خشم می شود،

زور می شود،

مشت می شود،

فریاد می شود ...

بیرون می رود

و ناتمام!

 

زود است بدانی، مرد

چقدر آسمان شده ام

و در خود نگنجیده ام

اشک شده ام

و نریخته ام

وتمام!!

و من برای ایفای نقش دیگری

پای بر این بوم نهاده ام ...

 

باید کنار آمد با ستاره‌ها ...

راهشان دور است

و شاید

اگر چشمکی هم زده اند

از آغاز برای تو نبوده است (;

 

گناه تویی که برای داشتن من، خودت را نفی می کنی!!

 

 

دلم خوش است

که مرا خانه ای هست و خوابی و آرامشی...

خفتن حرام دخترکم،

دنیای شاعرانگی تمام شده است!

 

 

چگونه می توانم خودم باشم

وقتی
از دیوارهای اتاقم می هراسم!
 

 

دلم تنگ شده است

برای روزهایی که

تو

معیار عشق بودی! 

 

گاهی دوست دارم دانسته اشتباه کنم!

و این است خاصیت جوانی ...

 

و انسان...

برای قضاوت آفریده نشده است!

که اگر چنین بود

خداوند کارش را به خودش وا می گذارد.

 

...

و زمین آرزوهایش را به گور خواهد برد!

 


...

موهایم را کوتاه می کنم...

گمان می کنم سنگینی شانه هایم،
کم می شود!!