... و من می نویسم!

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

... و من می نویسم!

در روزهایی که دیگر
نه ما سر بلند می‌کنیم و نه عشق
باید نوشت!

_____________________________
اگر علاقه مند خواندن مطالب رمزدارهستید
با پیام خصوصی ایمیل بگذارید تقدیم میکنم


_____________________________
راستی اگر از دیگری می‌نویسید
لطفا با منبع!
حتی از این حقیر (;

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۲۴ فروردين ۹۳ , ۱۶:۵۹
    جاده
بایگانی
آخرین نظرات

۱۰۸ مطلب با موضوع «عاشقانه ها» ثبت شده است

 

دارند کم می شوند

یکی یک

از مجموع هفت آسمان و یک ستاره مان

آنچه تو را از من

و آنچه مرا از تو می گرفت

سپیده می زند

و حالا نوبت توست

بیا  دوباره برقص

دوباره آغازم کن ...

 

من

تو را به غزل بدهکارم ...

 

حال من

بی تو تحویل نمی‌شود

نامی بگوی که به حرمتش

قلبهایمان

زخم نشوند

چشم نخورند.

 

مثل باران آخر سال شده

شعرهایی که برای تو نگفته ام

یک دفعه

آسمان می‌شود،

دفتری که ورق‌هایش خالی از تو اند

یک دفعه

ابری که به سرم زده است

یادش می افتد

که نرقصیده

و موزون قلم می‌زند،

تو را

میان سینه ام.

نبودنت آزارم نمی دهد

قانون آدم ها ...

بالای سرت نباشند

آبادت می کنند

سند می ستانند

و در تو زندگی می کنند؛

زمین کم آمده است!

 نه!

 نمی خواهم که باد بیاید

بند گیسوانم را بگشاید

اما تو نباشی ...

باران

عاشقانه هایم را در دفتر نت م نامه می کنم

گوش های این دنیای مجازی ...

محرم این ساز نیست.

امروز دوباره مرورت کردم

و هوا ابری شد

آخر این خاک چه می فهمد؟!

***

و پس نباید بگویم

که چرا چرخ

پس می زندم ...

بس که برای این جاده مرورت کرده ام!

و ندانستم

که خدای من احساس است

و یگانگی

این که چه اندازه آدمی می تواند عاشق باشد

و بی گمان

همان لحظه عاشق من شد ...

به دنبال تو ام

که بیایی ...

درد تمام شده است

بیایی

و باران ببارد

سراسر زاینده رود خشک را

بدویم و خیس شویم و بخندیم

برسیم به پیشواز رود

و پرنده ها

که همپای آب می‌پرند

و می‌آیند...

یادگاری از باز شدن آب زاینده رود (تاریخشو یادم نیست :دی)

من و "گلپونه ها"؟!!

کوتاه بیا!

گام من به سکوت تو نمی رسد

ترجیح می دهم همه ی سال را "عمر زندگی کوتاست" بخوانم! ...

گوشه گوشه ی این تکرار بی صدا تویی

و تمام اصفهان شاهد من است.