- ۲ نظر
- ۲۱ فروردين ۹۴ ، ۱۲:۲۵
فروردین من
ضریح پاک تو چشمان آن دلی ست
که طبیعت را
به انتظار ماه تو
گره میزند
به افسانهها.
حال من
بی تو تحویل نمیشود
نامی بگوی که به حرمتش
قلبهایمان
زخم نشوند
چشم نخورند.
سال که آخر شود
تپش قلب من
ته مانده ی یک چای خوش آب و رنگ
که سرد شده است!
آمده است که بیفروزد
که اخگرپاره ای بشود
چشم ببندد
زبانه کشد
و بیفتد به جان مسیرش
سیاووش اما ...
به سلامت!
ایرانیان
بلاگردان آتش
که به فرمان ایزد پاک است.
چهارشنبه سوری مبارک :)
1393/12/26
پی نوشت:
برای اونایی که قبلا با ما نبودن ارجاع بدم به پستای زیر اونم بخونن اگه دوس داشتن :
از بان آتش ، شب آتش و xشنبه سوری
دوباره پایان سال و یاد جا ماندن ماهی های به دریا نرسیده. کتابهایی که هوالمعشوق جلدش را خودمان نوشتیم و به پایان نرساندیم. نهالی که کاشتیم و کمی که قد کشید و پا گرفت، پرت حواسمان شدیم و وشاخ و برگ آتش نانمان شد. گاهی هم دست در حلقه ی دوستی بردیم، آیه ی مهر بخوانیم که هوای آسمان ابری شد؛ زانو زدیم و جای گل، غم چیدیم. یک بار اما، به خودمان آمدیم و برای کسی گریستیم!
و چه لایق در اشک تو بودنند آنها که شراب طهورایند. فرقی نمی کند، سنگ باشی یا که خاک، می شویندت، یکی را چهره و دیگری را رایحه؛ کسانی که باید می نوشیدیشان ...
یعنی صدای خوردن باران
به سقف اتاقچهی زیر شیروانی
بهار را میگویم
وقتی که دستهای سپیدت
در دست سایه هاست
وقتی که آسمان، نگران دوباره هاست.
وقتی که باران می بارد
کافی ست ورق بزنی
خیابانهای بی خاطره را
آنوقت
به قلبت وحی می شود
فرشته ای که نزول کرده است ...
پ.ن
مخاطب خاص خودتو معرفی نکن! :دی ;)
اینم فرشته ی جدید ما بلافاصله بعد از اولین لباس دنیا :دی (صورتش عیییییین اولین روز خواهرش پر پف و البته چشماش عیییییین خواهرش خوووششششششگل! واسه همین منتظر بودم عکس جدیدی ازش بذارم که چشمای خوشگلش باز باشه ولی متاسفانه نشده که برم ازش بگیرم (حالا بعدا اضافه می شه ;) )
تولد دو روز پیش :) فعلا گفتم اینو بذارم مزه ش نره :دی