... و من می نویسم!

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

... و من می نویسم!

در روزهایی که دیگر
نه ما سر بلند می‌کنیم و نه عشق
باید نوشت!

_____________________________
اگر علاقه مند خواندن مطالب رمزدارهستید
با پیام خصوصی ایمیل بگذارید تقدیم میکنم


_____________________________
راستی اگر از دیگری می‌نویسید
لطفا با منبع!
حتی از این حقیر (;

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۲۴ فروردين ۹۳ , ۱۶:۵۹
    جاده
بایگانی
آخرین نظرات

۱۶۷ مطلب با موضوع «ماندگاری!» ثبت شده است


کلللی وقت برد تا تونستم یکی یکی بگردم  و با سرعت داااغون نت ببینم و پیدا کنم کدوم قسمت بود و دانلود کنم و برش بزنم و براتون بذارم ...

اما وقتی اولش سختم شد و بی خیال گذاشتنش شدم، در همون لحظه یکی از همین دوستای خوب بهم زنگ زد و و من شاید واسه اینکه از رو دوش ذهنم بردارم قید سرپرایز شدنشو زدم و براش گفتم می خواستم چیکار کنم و ... 

صبح دیدم نطری برام گذاشته بود که ... نتونستم این کلیپو نذارمش! (lwnhr h,k \sj uharhki ih => fijvi hdk[h kbhvla :nd)

واااقعا به لذتش می ارزید :)

تقدیم به دوستای اصیلم (;

بالاخره پس از 2-3 سال تلاش!!! تونستم این 3 تا رو یه جا بنشونم و ازشون یه عکس درست و درمون بگیرم ... 

با توجه به روند موفقیت(شروع از بالا سمت راست به طرف پایین و در ادامه چپ و دوباره بالا :)) ) که تنها این دفعه برای گرفتن این عکس به تصویر کشیده ام فکر می کنید کدام وروجک مانع از گرد هم آیی این سه در یک عکس می شده است؟!!

(اگه راهنمایی خواستینن بگین :)) )

...

و بالاخره ...

با توجه به طولانی شدن زمان این پروسه کسری و فرنیا حوصله شون سر رفت و کناره گیری کردن :)))) 

امروز دوباره مرورت کردم

و هوا ابری شد

آخر این خاک چه می فهمد؟!

***

و پس نباید بگویم

که چرا چرخ

پس می زندم ...

بس که برای این جاده مرورت کرده ام!

به دنبال تو ام

که بیایی ...

درد تمام شده است

بیایی

و باران ببارد

سراسر زاینده رود خشک را

بدویم و خیس شویم و بخندیم

برسیم به پیشواز رود

و پرنده ها

که همپای آب می‌پرند

و می‌آیند...

یادگاری از باز شدن آب زاینده رود (تاریخشو یادم نیست :دی)

مردد

EXAM

لبخند

ای باااااااااااااااباااااااااااااااااااااااااا!

بیا مهسا اینم آهنگ شاد خدایی از این شادترم هست (به خصوص اگه معصومه رو می دیدی :)) )!

دلبر!


پ.ن

وااایییی که چقد سر این چندتا آهنگ، خندیدیم معصومه دست از سرشون بر نمی داشت!

من دلم براشون تنگ شده! این آهنگا هم که تا پلی می کنی یه دوره ای رو یاد آدم میاره، ادم نمی دونه خوشحاله یا گریه ش میاد!... (خوبه بهشون خبر بدم، اونام بیان اینجا دور هم باشیم :)) )

بفرماید کیییییییییییییک! :دی

باورم نمیشه تزیینش که تموم شد، سردردم خوب شد!!!!

با آن کلام نصفه و نیمه ات

نمک که میپاشی،

دستان کوچکت را

قرض که می دهی، حوض گنجشک من بشود

می خواهم چشم بگذاری

بنوشمت

آن‌وقت، دوباره بیرونم کشی

و این بار

رهایم کنی!

 

برای دیدن عکس این عشقم می تونید برید ادامه مطلب :دی

میهمان ناخوانده ی این بیابانم

زلف از گلوی خویش گشوده

به ایمان تو پناه آورده ام

از رختم

زر نمی تابد

شب تاب شدم،

تا تو به خانه ام آمدی...

اکنون،

من آمده ام

سر زده!

با همه ی سردی ام

کنار چای تو می نشینم

و موسیقی تلخت را شیرین می زنم

این منم

که در شعر تو جاری می شوم

و جهانت را سپید می کنم

من، زمستانم ...


زمستان همگی مبارک :)

لینک ویدئوی یادبه خیری از

شادروان مرتضی احمدی :

{میهمانی رادیو هفت :)}

خدایش بیامرزد