بر شانه های توست، که استوارترین مردان جهان آرام گیرند ...
- ۱ نظر
- ۳۱ فروردين ۹۳ ، ۰۸:۳۴
بر شانه های توست، که استوارترین مردان جهان آرام گیرند ...
جاده، من
به انتظار انچه که باید
با تو زیستم
با تو گریستم
عبور بی وقفه درختانت
مرا می ربود
خورشید در دستان افق دور تو
بر صورتم می کشید
و ابرهایت
دروازه شهر را به سمت آینه می گشود
جاده، من ...
حوالی تو بود که پایانرا بلد شدم
و "عشق را
به نام تو آغاز کردم".
(24فروردین-4:56pm-جاده بروجن اصفهان)
ماهی ها، بهانه اند ...
حوض ما آبی نمی شود اگر آسمان ی نباشد!
قبل هم امتحان کرده بودم اما ارسال نمى شد خوشحال هستىم که از اىن طرىق با شما در ارتباطىم:دى(با سپاس وىژه از بىان عزىز)
با سلام با توجه به عدم دسترسى به بخش مدىرىت بلاگ براى دومىن بار اىن پىام جهت عذرخواهى از خوانندگان بلاگ ارسال مى گردد
خب از شعر اسفند آقای امین پور که بگذریم و آهنگ سال نو از محسن چاوشی و آرزوهای اول سال خودم واسه شماها ...
نوبت به عیدیهای جالبتر و بزرگتر میرسه دیدی کادو بزرگا رو اخرتر باز میکنن؟ :دی
اول همه این عکس هفت سین سال تحویله مونه
حالا برو ادامه مطلب تا ببینی ناقابله ولی ایشالله به دلتون بشینه :)
(تقدیمیه بهار خودم)
سلام
اینو من خیلی دوس دارم، هر سال روزای اول سال چند بار کااااامل گوش می دم و در تمام طول آهنگ به چیزایی که امسال از خدا می خوام فکر می کنم به هممممشون ... :
بفرمایید "لباس نو" از محسن چاوشی: {تقدیم به همه تون :)}
اول همین رو گوش بدین (اجباریه :دی)
...
حالا اگه دوس داشتین میتونین تو ادامه مطلب بهارانههایی بسیار زیبا و گاهی حتی یادگاری از قدیم رو از "محسن یگانه"، "آوا"، "" و ... دانلود کنین و گوش کنین انشالله خوشتون میاد:)
تقدیم با آرزوهای بزرگ :)
روزای اول سالتون تا به آخر پربرکت ...
مانا باشید
نوروووووووووز آآآآآآآآآآآآآآآآاااممم......ددددد!!
فعلا این عیدی رو داشته باشین (بهاریه یییلی خوشگل از گروه رستاک):
مردم را!
همه دنیا بر جای خودند
و انسان ...
همیشه از او انتظار بیشتری هست!
همه از هم باشیم
و خداوند باشیم
و خویشاوند
و نترسیم از دین خود و آیین دیگری
اعتقادمان
ایمانمان
قلبهایمان
و بگشاییم در را
به روی حق!
و برادر باشیم
و نخواهیم بترسند
و نگذاریم
و نجنگیم ...
و بجنگیم
و اندیشه هامان سلاح مان باشند
و گوشهایمان کور
و چشمانمان بشنوند!
و بکوشیم
حقیقت سر وا کند
تابویی نیست ...
مقابل آن بایستیم
و زندگی کنیم
همین!
راه میافتم در خود
و می شکنم
هر چه بوته خشک را
تش میزنم
و می نشینم نگاه میکنم
گرمایی را که از آن به زمستان من میرسد ...
سپیده زد
و نشانه میخیزد از بام ما
و بام همسایه
و بامهای دگر!