... و من می نویسم!

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

... و من می نویسم!

در روزهایی که دیگر
نه ما سر بلند می‌کنیم و نه عشق
باید نوشت!

_____________________________
اگر علاقه مند خواندن مطالب رمزدارهستید
با پیام خصوصی ایمیل بگذارید تقدیم میکنم


_____________________________
راستی اگر از دیگری می‌نویسید
لطفا با منبع!
حتی از این حقیر (;

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۲۴ فروردين ۹۳ , ۱۶:۵۹
    جاده
بایگانی
آخرین نظرات

۲۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

 

 در حیرتم که چگونه می پذیری ام

وقتی که می دانی

فردا دوباره همانم که بوده ام!!

 

گاهی دوست دارم دانسته اشتباه کنم!

و این است خاصیت جوانی ...

 

امسال هم بودیم...

 
و خداوند هنوز از انسان نا امید نشده است ...

یا من یعز من یشاء ...

و انسان...

برای قضاوت آفریده نشده است!

که اگر چنین بود

خداوند کارش را به خودش وا می گذارد.

 

...

و زمین آرزوهایش را به گور خواهد برد!

 


 

 

امشب

قدر کلمات را بیشتر می دانم!


 


...

موهایم را کوتاه می کنم...

گمان می کنم سنگینی شانه هایم،
کم می شود!!


خداوندا

کاش تو دلت نگیرد!

و اگر نه

سرت را بر شانه ی که می نهی؟!!

-------------------------------------

تکرار ذهن من :

" دلمان از دست آدمهایت می گیرد...

غروب را بهانه می کنیم! " 

 

بنگر که آدمی

چگونه در تنهایی خویش غرق می شود

وقتی روز و روزگار بر جاست

و فقط

تو نیستی!