... و من می نویسم!

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

... و من می نویسم!

در روزهایی که دیگر
نه ما سر بلند می‌کنیم و نه عشق
باید نوشت!

_____________________________
اگر علاقه مند خواندن مطالب رمزدارهستید
با پیام خصوصی ایمیل بگذارید تقدیم میکنم


_____________________________
راستی اگر از دیگری می‌نویسید
لطفا با منبع!
حتی از این حقیر (;

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۲۴ فروردين ۹۳ , ۱۶:۵۹
    جاده
بایگانی
آخرین نظرات

۱۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

...

سخن کوتاه کنم ما نمی‌دانیم، می‌ترسیم نمی‌دانم شاید حتی فراموش کرده‌ایم چگونه به دیگری بگوییم برایمان مهم است ...

و میلاد بهانه خوبیست برای اقرار دوست داشتن...

ما به خودمان هم دروغ می گوییم! ما منتظر روز میلاد نیستیم، منتظر دوست داشتنیم! انتظار الحان والفاظی را می‌کشیم که در این روز به ظاهر مهم به ما می فهمانند کسانی هستند که ما را دوست دارند و به یادمان اند واین کافیست؛

برای ما زمینیان همین کافیست

...


بخشی از یک نوشته کوتاه بی چهره

دلبسته آنم که از پشت یک شیشه صاف بلند زل بزنم به ابرهای آسمان تو و بگذریم از کوه هایی که روز دارد از میاینشان پلک می زند و رد پارگی تکه ابری با اشعه خورشیدت نقاشی شده باشد!/به سوی حرم یار...


پی پست!


قبلا نوشت :

کنار رد خون تو

حضور پاکی از عطش

به گرد شش چرخیده‌است

گیسوی یاس مست مست

خون می‌چکد به هرم دست

پیغمبر عهد الست

چشمان باران خورده‌اش

طلای ناب دیده‌است

تا آسمان پرچم به دست

پیچیده سر به پای هفت

بنشسته اطهر پاس عشق

هرم حریم ملک تو

حرم در انتظار تو

و چشم بی‌قرار من

که را نشانه می‌رود؟!

و فکر می کنم چرا

کنار کعبه نیستم!

و می‌شود گاهی

که باید تو را پنهان کنم

از زخم‌های سرگردان،

از دیدگان آدمیان

و آن هنگام

زبانه‌های آتش اند

که زخم روی زخم می‌گذارند ...

یک بار دیگر هم گفته ام اما به شدت نیاز دارم که تکرار کنم! :

مرا نه بد بیندیش و نه نیک

که اگر بد بیندیشی ام

خدای من از تو خواهد رنجید

و اگر نیک

و نباشم

من!