ستاره خوانی
يكشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۲، ۱۲:۳۶ ق.ظ
گفته بودی باران که آمد بنشینم کنار یک دریا شقایق و مرثیه عشق بخوانم
گفته بودم بر بال رنگین کمان بیاویزم و انعکاس آمدنت را در جای جای هستی ام به پایکوبی بنشینم
گفته بودی شب که شد زیر نور ماه بنشینم و لالایی فراق بخوانم به گوش چونان خود ی
گفته بودم "با شیطنت ستارگان هم آواز شوم و چشمک می زنم به روی مزاح هر چه آسمان"!
گفته بودی بهار که آمد،مست بوی نبودنت راهی تنهایی کوچه ها شوم و تمامی ثانیه ها را به همدردی خویش کشانم
خندیده بودم که "چشم ببندم و گوش بسپرم به تغییر زمین به تغییر زمان ...وناگاه صدای پای تو!!"
...حالا سالهاست نشسته ام و هی برای دلم نرگس می بافم که بیاویزد به در و دیوار این جزیره متروک
شاید که سرش گرم شود به تابش خورشیدی که نیست!
گناه از تو نیست...
گناه از من است که سنگ نمی شوم!!
- ۹۲/۰۱/۱۸