زیر پل هاى شهر!
سه شنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۲، ۰۸:۴۳ ب.ظ
این تو بودى
که مرا و سازم را با کسى و سازى دیگر و صدایى و داستانى در قلب کسى نشاندى ...
تو نیستى
و اکنون ماییم
که چشمانمان را مى بندیم و زیر پل هاى شهر مى نوازیم و مى خوانیم ...
بیدار مى شویم و لبخند مى زنیم، میان جمعیتى که اشک چشمانشان برق مى زند،
هر یک براى قصه اى که از دل برآید!
- ۹۲/۰۱/۲۷