... و من می نویسم!

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

... و من می نویسم!

در روزهایی که دیگر
نه ما سر بلند می‌کنیم و نه عشق
باید نوشت!

_____________________________
اگر علاقه مند خواندن مطالب رمزدارهستید
با پیام خصوصی ایمیل بگذارید تقدیم میکنم


_____________________________
راستی اگر از دیگری می‌نویسید
لطفا با منبع!
حتی از این حقیر (;

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۲۴ فروردين ۹۳ , ۱۶:۵۹
    جاده
بایگانی
آخرین نظرات

تقدیم به هر آنکه آنچه دارم به گونه‌ای از اوست

پنجشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۲، ۱۰:۳۶ ب.ظ

کویر دنیای من بود

***

و شب شد

و آسمان

دستان کسی بود

که آیین مرا با چشمان تو آشنا کرد

تو با ستاره‌ها یکی شدی

و دل

کانون اغوای تو شد!

***

شاید تو را

که با نهاد من آمیخته‌ای،

تو را که اینگونه با من، با سرنوشت من در آویخته ای

تو را که خود منی

چه بنامم

ای ...

ای...

ای دوست!

 

  • شبنم اطهری بروجنی

نظرات  (۵)

از مهربونیته چی بگم من!

رفاقت دستت درد نکنه:) 

پاسخ:

فحش نده آقاجان

مهربون خودتی :دی

سلام شبنم

این شعر از دکتر میرفخرایی متخلص به گلچین گیلانی هست حس خوبی داره خواستم همه بخونن اگر اجازه میدی رفیق

 

پا به پای کودکی هایم بیا
کفش هایت را به پا کن تا به تا
.
قاه قاه خنده ات را ساز کن
باز هم با خنده ات اعجاز کن
.
پا بکوب و لج کن و راضی نشو
با کسی جز عشق همبازی نشو
.
بچه های کوچه را هم کن خبر
عاقلی را یک شب از یادت ببر
.
خاله بازی کن به رسم کودکی
با همان چادر نماز پولکی
.
طعم چای و قوری گلدارمان
لحظه های ناب بی تکرارمان
.
مادری از جنس باران داشتیم
در کنارش خواب آسان داشتیم
.
یا پدر اسطوره دنیای ما
قهرمان باور زیبای ما
.
قصه های هر شب مادربزرگ
ماجرای بزبز قندی و گرگ
.
غصه هرگز فرصت جولان نداشت
خنده های کودکی پایان نداشت
.
هرکسی رنگ خودش, بی شیله بود
ثروت هر بچه قدری تیله بود
.
ای شریک نان و گردو و پنیر !
همکلاسی ! باز دستم را بگیر
.
مثل تو دیگر کسی یکرنگ نیست
آن دل نازت برایم تنگ نیست ؟
.
حال ما را از کسی پرسیده ای؟
مثل ما بال و پرت را چیده ای ؟
.
حسرت پرواز داری در قفس؟
می کشی مشکل در این دنیا نفس؟
.
سادگی هایت برایت تنگ نیست ؟
رنگ بی رنگیت اسیر رنگ نیست ؟
.
رنگ دنیایت هنوزم آبی است ؟
آسمان باورت مهتابی است ؟
.
هرکجایی, شعر باران را بخوان
ساده باش و باز هم کودک بمان
.
باز باران با ترانه ، گریه کن !
کودکی تو ، کودکانه گریه کن!
.
ای رفیق روزهای گرم و سرد
سادگی هایم به سویم باز گرد!

پاسخ:

ب.............له!

پا به پای کودکی هایم بیا

کفش هایت را به پا کن تا به تا!

قشنگ بود

تو را که خود منی چه بنامم.ای دوست:)
خیلی قشنگ بود. خیلی. ارزش صبر کردن داشت:*
پاسخ:
      تو هم جزو اولین کسایی بودی که وقت نوشتن این متن به یادش بودم :*

با همه وجودم ازت سپاسگزاری میکنم

ممنون از لطفت - وحیده

پاسخ:

عزیزی

دوست دارم 

-------------

با پوزش از اینکه نظر دیگرتان با توجه به محتویات خصوصی ;) مورد نمایش قرار نگرفت

مانا باشید

  • شبنم اطهری بروجنی
  • واسه این یکی اول خودم نظر بدم! :دی

    چرا که این اثر!! به سفارش یکی از دوستان آغاز شد اما برای تمام عزیزانم نوشته شده است و تقدیم به ان هاست که دوستشان دارم

    سپاس

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">