... و من می نویسم!

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

... و من می نویسم!

در روزهایی که دیگر
نه ما سر بلند می‌کنیم و نه عشق
باید نوشت!

_____________________________
اگر علاقه مند خواندن مطالب رمزدارهستید
با پیام خصوصی ایمیل بگذارید تقدیم میکنم


_____________________________
راستی اگر از دیگری می‌نویسید
لطفا با منبع!
حتی از این حقیر (;

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۲۴ فروردين ۹۳ , ۱۶:۵۹
    جاده
بایگانی
آخرین نظرات

عیدی‌های شما ;)

شنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۰۰ ق.ظ

خب از شعر اسفند آقای امین پور که بگذریم و آهنگ سال نو از محسن چاوشی و آرزوهای اول سال خودم واسه شماها ...

نوبت به عیدی‌های جالب‌تر و بزرگتر می‌رسه دیدی کادو بزرگا رو اخرتر باز می‌کنن؟ :دی

اول همه این عکس هفت سین سال تحویله مونه چشمک

حالا برو ادامه مطلب تا ببینی ناقابله ولی ایشالله به دلتون بشینه :)

(تقدیمیه بهار خودم)

یه خاطره ساده از بهار چند سال پیشمه آخیییییییی چقد بچه بودمااااا!!  :دی

چشماموکه باز کردم نگاهی به ساعت مچیم انداختم و به زور ساعتو خوندم 4صب... 4صب؟!! داشتم از تعجب شاخ در میاوردم! هیچ وقت حتی شبایی که به زور خودمو 10 و 11 می خوابوندم به این زودی پا نمیشدم! یه بار دیگه با دقت بیشتر نگا کردم ..."آره انگار 4 صبه! ولی من دیشب 2 خوابیدم که!" داشتم فک می کردم حالا تا صب بشه، هوااز تاریکی دربیاد و حس زندگی دوباره و...چیکار کنم که روزمو با سرحالی شرو کنم و دپ نشمو حال بقیه رو نگیرمو...خلاصه تا صب دووم بیارم؟!

    یه کم تو مخیله م گشتم دیدم اون موقع صب حوصله هیچ کاریو ندارم به خصوص که تعطیلات قبل نوروزه!:-D یه کم رو تختم غلت(؟)خوردم و...توهمین فکر بودم که یهو نور آبی و لحظه‌ای موبایلم خورد تو چشمم! ای ول به این مزاحم همیشگی!!!(من که نمی فهمم ولی بابا گاهی سرشو تکون میده آهی میکشه ومیگه اگه این موبایلا نبودن بچه های امروزم زندگی می کردن!:-D خب این ینی مزاحمه دیگه نیست؟!) با خودم گفتم:"ای ول! رادیو گوش میکنم بلکه گیج شم و...یادمه دیشب هندزفری رو که از توی گوشم درآوردم همین نزدیکیا گذاشتم، "بذا ببینم..." یه کم زیر تختمو رو کردم و زیرپتو پروبال زدم و... "آهان!اینجاس!..."پیداش کردم!" خلاصه هندزفری رو گذاشتم تو گوشم و اونقد این کانال اون کانال کردم تا رادیو جوانو صاف صاف گرفتم!! با یه برنامه مثل همیشه دوست داشتنی (-:

    45دقیقه ای گذشت وحتی لحظه‌ای پلکام سنگین نشد! دیگه اون برنامه‌هه هم تموم شده بود! حالادیگه دوس داشتم موبایلو پرت کنم یه طرفی!(بی خوابی رو اصلا دوست ندارم) که یهو مجری برنامه بعدی شرو کرد به مناجات باخدا! منم خوشم اومدو ...رفته بودم تو حس و بغض کرده بودم که ..."اذان صبح به افق..."!! داشتم از خوشحالی پر در می آوردم(خیلی دوس دارم موقع اذان بیدار باشم و صدای موذنو بشنوم!) با خودم گفتم"امروز خدا خودش منو بیدار کرد و این خیلی اتفاق نیکیه!..."خدا یه جوری بیدارم کرده بود که واسه همه چی وقت داشتم اگه یادم بود! ولی...حیف!

   خلاصه با یه حس و حال خاصی نماز اونروزو خوندم ورفتم که بالاخره بخوابم! ولی بازم...! حدود نیم ساعت 45 دقیقه ای خوابم نبرد چشمام داشت از نگا کردن به تاریکی خسته میشد وآروم آروم خواب می رفتم ... که یهو باصدای قیل و قال گنجیشکا توی حیاط از اون حالت نیمه خوابم پریدم! (ای خدا اینا چرتم به ما نمی بینن!) دیگه می خواستم به زمین وزمان ناسزا بگم!...پاشدم پنجره روباز کنم و هر چی از دهنم در میاد به گنجیشکا بگم … توی اون گرگ ومیش خوشگل مظلومیت چشمای یه یاکریم (همون کووکوو ی خودمون!) که دیشبو پشت پنجره گذرونده بود میخ‌کوبم کرد! یه قدم عقب رفتم نکنه ازم بترسه و فرار کنه (من پرنده ها رو خیلی دوس دارم حتی اگه ناخواسته اذیتشون کنم ناراحت میشم!) ولی اون بعد از حدود 10ثانیه زل زدن تو چشمام پرید و رفت!:-( دوباره صدای گنجیشکا رو شنیدم! یادم افتاد واسه چی از جام بلند شده بودم...

همین که پنجره رو باز کردم نسیم بهاری تمام تنمو نوازش کرد خنکای خاصش وجودمو تسخیر کرد…چشمامو بستم و با کمال آرامش نفسی از اعماق وجودم کشیدم و... تازه یادم افتاد امروز آخرین روز سال 1387ه و لبخندی از روی رضایت و خوشحالی رو لبام نشست: من با تمام وجود بهارو لمس کردم! بدون اینکه بقیه بگن که اومده!

به خودم که اومدم سپیده زده بود نگاهی توی حیاط انداختم اولین جوونه درخت سیب سر باز کرده بود و آفتاب سربرگاشو قلقلک میداد، سبزی سر اولین جوونه ی گل محمدی پیدا شده بود... بانگاهم باسکوتم بالبخندم فریاد زدم که...

" بهارم خوش اومدی........................................!"


گفتم شاید جالب باشه که بدونین یه روزایی کوچیکترین چیزا رو می نوشتم و چه قد ساده!! :دی

راستی یکی از عیدی‌هاتونم به دلیل استقبال زیاد حذف شد!! ;)

  • شبنم اطهری بروجنی

بهار

خاطره

عید

عیدی

نوروز

نظرات  (۱۱)

من دیگه حرفی ندارم:دی
پاسخ:
;)
شبنم پاشو بریم. 
رفاقت ما داریم میایم:))
پاسخ:
:))
نگو بابا مهسا، یه چیزیش میشه خدایی نکرده دختر مردم ;)
:))
انگار این علامت لبخند واگیر داره
بله اینجوریاست.
سلام از بنده است
خواهش میکنم سال نو شما هم مبارک
تشریف بیارین باعث شعفه

پاسخ:
:-"
پاسخ به رفاقت: رفاقت جون عیدت مبارک. 

آی آی آی آی...... راست میگه شبنم ما هِی خودمونو اماده کردیم بریم خونه بعضیا ولی اصن رفتن و پیداشون نشد:))))))))))) نه که فک کنی من نخود هر  آشی میشما! دعوت کرده بودن بعضیا:))

پاسخ:
:))
سلام
راستی چرا نیومدی خونه ما؟ 
ما که سفریم ولی خب حالا میومدین هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاا
شوخی میکنم منزل خودتونه
پاسخ:
:OOOOO
و..........حیییییدددد!!!
من دیگه حرفی ندارم!
;) :))))
سلام
عید همگی مبارک
شبنم جون تا جایی که من یادمه لحظه ای نمیشد تو رو بیدار دید، همش تو اتاق تی وی و سالن مطالعه میومدی بیرون و میگفتی وحیده باز خوابیده بودم
هاهاهاها
راستی گفتی شکوفه سیب؟؟
یعنی شماها سیب داشتین تو خونتون و 4 سال یه دونه واسه ما نیاوردی!
من نکات نوشتت رو میفهمما، غکر نکن ... هستم
هاهاها
پاسخ:
بههههههههههههههههههههه احوالدون؟ عید چیطوره؟ خوش می گذره؟
شوما که با معرفتی ولی تو همین بلاگ کسایی بودن اومدن تعارف زدن که بیاین خونه مون یه کم که دیدن تعارف "اومد" هم داره رفتن دیگه نیومدن اسمشونو نمیارم ولی بود...ن :-" ;)
بابا دیگه 7-8 تا سیب چونان سنگ که دیگه این حرفا رو نداره! :دی
مییییییی دوووون....م شما همیشه نسبت قریبی با فهمیدگان عالم داشتین ;)
هاهاهاها! D:
عید تو هم مبارک عزیزم
قابل هیچ کسو نداره! به خدا ناقابله:))
بالاخره!!!!!!!!!!!!
منو که سر و پامو بگیری اینجام که:)) حالا سه یا چها روز نبودما! اونم دو  روزش داشتم خونه تکونی میکردم. دو روزشم مهمونی و اینا:دی
خواهش میشه:))
پاسخ:
عزیزم شوخی کردم :-*
بازم مرسی،که اومدی اینم عیدی ما به،باقی خواننده ها :
بخشهایی از چتهای من و مهسااا :)))))
خب دیگه بریم اماده شیم واسه مهمونی،بعدی :))دی
وای الهی خدا خیرت بده! از اون موقع تا حالا اصن تپش قلب داشتم:))
پاسخ:
:)))
راستی افرین بالاخره وظیفه شناس شدی هر جند یه کم دیر اما اومدی،دیگه مرسی،(-؛
اقا خب رعایت ما رو کن! صپ زودتر بلد شدم قبل دید و بازدید یه سر اومدم وب شما بلکه عیدی بگیرم! اصن درک نمیکنی به یه اصفهانی وقتی قول عیدی میدن و بهش نمیدن انگار اصن..... هِعی! 
من عیدیمو میخوام به هرحال. دیر اومدی نداره که! بیخود نیست ملت تا یارانه ها میاد تو حسابشون میپرن دم عابر میگیرن! من هی تو دلم بهشون میخندم! نگو با تجربه ان! دیر بری یهو میپره:))
پاسخ:
:)))))))عیدی یه اصفهانی مث شما که محفوظه (-؛
به به به!
اولا تولد عید شما مبارک. مرسی از عیدی قشنگت. یادش به خیر عید 88 عید خوبی بود. جوون بودیم:)))))))
دوما: قالب جدید مبارک.
سوم: عیدی که حذف شد و کی حذف کرد؟! عیدی برای کسایی بود که نظر میذارن. الان من کی  گفتم حذف بشه؟! عیدی من کو؟ شبنم من از حقم نمیگذرم. عیدیمو میخوام:((
پاسخ:
دیر اومدی پرید!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">