... و من می نویسم!

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

... و من می نویسم!

در روزهایی که دیگر
نه ما سر بلند می‌کنیم و نه عشق
باید نوشت!

_____________________________
اگر علاقه مند خواندن مطالب رمزدارهستید
با پیام خصوصی ایمیل بگذارید تقدیم میکنم


_____________________________
راستی اگر از دیگری می‌نویسید
لطفا با منبع!
حتی از این حقیر (;

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۲۴ فروردين ۹۳ , ۱۶:۵۹
    جاده
بایگانی
آخرین نظرات

۳۹ مطلب با موضوع «آسمان من» ثبت شده است

 

روزی که آمدیم

سپردند به آیه آیه ی چشمانمان

که نزول کند به آبی آسمان 

و دستی بکشد بر سر باران،

چه شد که...؟!

 

اما

سوگند می خورم

تو که آمدی

آیینه شد آفتاب به ماهتاب چهره ات!

 

 

تا حریم وجود نشناسی،

خود کنارعشق ننشینی

و در ورای پرده ها

ذات نور نشوی

نمی دانی

"پای کدامین چرخ می لنگد

که تنهاییت از فکر پر است!"

حالا بیایید هی فلسفه ببافید که آسمان شهر ما رنگ دیگری ست ...




درهای آسمان باز است
...

 باشد که دست دهد و ما
حتی پیچک نباشیم، به پای قاصدک هایی که به سوی مقصد خویش روانه اند!

...

در بودن تو مرا تردیدی نیست

وقتی که روی نرمی ثانیه ها می خوابم

چشمانم را می بندم

و هیچ نشانی نیست

جز تو!


من بودن خویش را به اندیشه نرسیدن نیالایم

بودنم را به رفتن بیارایم!

 

  

 

من تو را برای خودم دوست دارم

 

و تو...

 

و تو من را برای خودم!

 

و تو خود را نیز برای من!!

 

...

 

فرق من و تو این است

 

این است که تو معبودی و من...

 

من هیچ!