چشمانم هفتمین خط زندگی را
نوشیده است ...
حالا برای تو هم وقت می گذارم!
- ۰ نظر
- ۱۹ آذر ۹۱ ، ۱۸:۱۵
چشمانم هفتمین خط زندگی را
نوشیده است ...
حالا برای تو هم وقت می گذارم!
یک شب شبان تمامی گوسفندان جهان بودم
و شبیخون عشق شد...
من،
پیرهن خویش درید
و به لحظه های زندگانیش اعتراف کرد!
ببخش دنیای من
ببخش ای تمام دلیل زندگی ام
ببخش که قربانی هوس های باران خورده ی دیگران شدی
...
ببخش مرا که نگذاشتمت
مرا که هرگز نشدم!
آن روزها...
یک وقت هایی می نشینی با خودت فکر می کنی
کدام عناصر طبیعت را به کام قلم بنشانی تا "طرحی نو بر اندازد!"...
غافل از آنکه
کافیست با قلبت نگاه کنی
قلم خود می رود!
...
تو ستاره های شب را ...
و من خورشید را!
...
آنقدر برای خورشید لالایی خواندی تا ...
شب شد
و خوابت برد!!
...