...
باشد،
به حرف هایم بخند
اما
من این خلسه ی کودکانه را
به تیزی نزدیک ترین شعله های لذت
نمی فروشم...
- ۰ نظر
- ۱۸ تیر ۹۲ ، ۲۲:۲۱
...
باشد،
به حرف هایم بخند
اما
من این خلسه ی کودکانه را
به تیزی نزدیک ترین شعله های لذت
نمی فروشم...
هییییسسسسسسسس!
دارد تمام می شود،
بیا بودنمان را قضا کنیم...
...
و همیشه حرف هایی هست
که نباید فریاد زد ...
باید کوتاه نوشت!
همین!!
در جنگل زندگی
رازها نهفته است
و سکه زندگی...
سکه نیست، تاس است!
یک خانه به پایان مانده باشد،
باید 1 بیاید،
حالا تو هر چه می خواهی 6 بیاور!
...
فقط
نخواستم سیاه باشم!
این تو بودى
که مرا و سازم را با کسى و سازى دیگر و صدایى و داستانى در قلب کسى نشاندى ...
بر آنم تا بدانم
آسمان تو چه رنگی است؟
که آب می شوی
گریه می کنی
و تا آخرین لحظه لبخندت گم نمی شود!
آدم این همه برفی؟!!!
گاهی بهتر است ندانیم...
بهتر است نفهمیم!
چیزهایی هست که اگر بدانیم و بفهمیم،
نابودمان می کند!!
بگذار موسیقی زندگی تو را بنوازد
امواج به هرم قدوم تو قیام کنند
چشمه ها نشئه ی غلیان روح تو باشند
و زمین
طلایه دار لبخندت
و حتی شب
چشم انتظار برق نگاهت...
بگذار صدای پایت آفتاب شود به دلتنگی کوچه ها
و تیک تاک ساعت ها
لالایی زمان به گوش فرشته ی مرگ
...
بگذار کاینات بهانه ماندن تو باشند!!