... و من می نویسم!

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

... و من می نویسم!

در روزهایی که دیگر
نه ما سر بلند می‌کنیم و نه عشق
باید نوشت!

_____________________________
اگر علاقه مند خواندن مطالب رمزدارهستید
با پیام خصوصی ایمیل بگذارید تقدیم میکنم


_____________________________
راستی اگر از دیگری می‌نویسید
لطفا با منبع!
حتی از این حقیر (;

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۲۴ فروردين ۹۳ , ۱۶:۵۹
    جاده
بایگانی
آخرین نظرات

۵۱ مطلب با موضوع «حرف های گاه و بیگاه» ثبت شده است

 

امشب هم به سکوت گذشت ...

قانون بقای کلمات ناگفته با ما چه خواهد کرد؟!

 

و تابستان ...

و قاصدک‌هایی که مسیرشان به زندگی من ختم نمی‌شود ... 

 

من می گویم و تو فقط گوش می کنی! ...

...
نا شکری نمی کنم،
اصلا شاید همین سکوتی که گاه دیوانه ام می  کند
همین سردی نگاهی که می ترسم به قلبم سرایت کند
همین لبخندهایی که زیرکانه غورت می دهی ...
اصلا شاید همین‌هاست که مرا اینگونه شیفته تو نگاه داشته است!

سپاس :)
 

 

دیشب روح خویش را رها کردم

و خوابیدم ...

اصلا هر کجا خواست برود

رویا که گناه نیست!

 

شده تا به حال

که نوشته ی خیس ت را مچاله کنی، دور بیندازی

بعد یک روز که حالت خوب باشد و اتاقت را جمع و جورکنی،

گلوی جارویت را بگیرد و بگوید مرا بخوان!

تو هم بخوانی و لبخند بزنی، بگذاری لای کتابچه خاطراتت صاف شود؟

 

 

و زمان‌هایی هست

که حتی صدای جغد را

به فال نیک می گیرم .

 

 

و من برای ایفای نقش دیگری

پای بر این بوم نهاده ام ...

 

 
و تو
همان حضورعجیبی
که در تقدیر من رخ داده است
و آرزوهایم را، حتی،
دستخوش تغییر تواند کرد ...
 
________________________________________________________________________________________________
مخاطب خاص خاص ندارد!
 

 

دریا هم رنگ دیگری ست

...

و ما ...

سپید اگر شدیم

کم کم، بی قافیه شعر می شویم!

 

 

گاه میمانی ...

تویی که افسار دنیایی را به دست داشته ای

چگونه برانگشتان این موجود کوچک

چرخیدن گرفته ای!؟

بنگر که آدمی

چگونه در تنهایی خویش غرق می شود

وقتی روز و روزگار بر جاست

و فقط

تو نیستی!