... و من می نویسم!

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

... و من می نویسم!

در روزهایی که دیگر
نه ما سر بلند می‌کنیم و نه عشق
باید نوشت!

_____________________________
اگر علاقه مند خواندن مطالب رمزدارهستید
با پیام خصوصی ایمیل بگذارید تقدیم میکنم


_____________________________
راستی اگر از دیگری می‌نویسید
لطفا با منبع!
حتی از این حقیر (;

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۲۴ فروردين ۹۳ , ۱۶:۵۹
    جاده
بایگانی
آخرین نظرات

۱۰۸ مطلب با موضوع «عاشقانه ها» ثبت شده است

چه زود به آدم های قصه عادت می کنم

و چه دیر از آنها دل می کنم!

از خیال تو اما

یک لحظه رها نمی شوم!!

و حقیقت این است

اینجا پای عادت در میان نیست ...

مرزی اگر نباشد

نمی شود نشان دهم چقدر حریم تو را پاس می دارم ...

مرزهای سرزمین من تا همیشه به روی تو باز است

راه را نشانه گذاشته ام!

 

دلم تنگ شده است

برای روزهایی که

تو

معیار عشق بودی! 

 

یا من یعز من یشاء ...


...

موهایم را کوتاه می کنم...

گمان می کنم سنگینی شانه هایم،
کم می شود!!


بنگر که آدمی

چگونه در تنهایی خویش غرق می شود

وقتی روز و روزگار بر جاست

و فقط

تو نیستی!

 

روزی

تنها گناه من

احساس ناب تو بود!

 

 

هی می نویسم و هی خط می زنم که "نشد!"
...
حالا تمام کاغذ من رنگ دیگری ست
اما دلم ..
 

becharkh ta becharkhim!

تو به سرعت و من آهسته...

فرقی نمی کند!

که اگر تو ثانیه ها را به شماره نیندازی،

من چگونه گرد دقایق بچرخم و روز را سپری کنم؟!

همین که می رویم

همین که جهانی هست که من را در خود دارد و تو را

همین کافیست...

همین که هر دو عقربه های یک ساعتیم./

برای انسان ماندن تو

این منم که شهید شده است

که نیستم

اما خواهم ماند،

در جهانی که نه تو هستی و نه من!

از همان روزی که پیچک را به پای خاک بستم

و برای پرنگشودن، جاذبه را بهانه کردم ...

نشسته­ام و فاتحه می خوانم،

برای دنیایی که معجزه را کار دل می­دانست؛

دیگراز من مخواه که منطق، پیشه­ی زندگیم باشد.