... و من می نویسم!

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

... و من می نویسم!

در روزهایی که دیگر
نه ما سر بلند می‌کنیم و نه عشق
باید نوشت!

_____________________________
اگر علاقه مند خواندن مطالب رمزدارهستید
با پیام خصوصی ایمیل بگذارید تقدیم میکنم


_____________________________
راستی اگر از دیگری می‌نویسید
لطفا با منبع!
حتی از این حقیر (;

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۲۴ فروردين ۹۳ , ۱۶:۵۹
    جاده
بایگانی
آخرین نظرات

۱۵ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است

ساده بگویم

میان روزانه‌های این چند سالم

عجیییب نام تو می‌درخشد

برای اولین بار است

که عجیییییییب نیازت دارم

عجیییییییب بی‌قرارم

و عجییییییب منتظرم!

سااااالهای ساااال است

این روزها

همه از حسین(ع) می‌گویند و مشک چشمانی

همه از زینب(س) می‌گویند و قامت سروی

از عباس(ع) و سجده سرخ گلویی

از...

از...

******

گفتند و گریستند

گفتند و گریستیم ...

****

و نیندیشیدند

که از ناله‌ی زهرا(س) نگویند و از تکیه‌ی خاطراتش!

که چه بار سنگینی است،

بر شانه‌ی روح یک مررررررررررررد

_که اسماعیلیلان را به لبخند سلام داد_

بزرگی غم یک زن،

مقابل چشمان یک قلب!

یک شیییییرمررررد به نام علییییییییییی(ع).

 

من تو را

از میان هرزه علف‌های جنون

و دست‌های تو را

از میان رستاخیز یک مولود نرسیده ...

یک بلوغ نچیده. :)


اینم اطلاع ثانوی :دی

درباره شعر که چچیییی میتونم بگم؟!!!! شاعر هم که ... از اولین دفعه ای که این شعرو شنیدم چنان دربندش شدم که از فکرش نیومدم بیرون ... طبق معمول وقتایی که دیوونه ی نوشته یا شعری میشم : کاش من اینو گفته بودم بی تقصیر (یه روزی ان شالله که بگم!) :);)

حداقل سعی کردم یه جور نسبتا دلخواهی بخونمش که حداقل پیش دل خودم یه دین کوچولویی به شعر به این زیبایی و شاعر به این شاعری و مسئولیت پذیری ادا کرده باشم

التماس دعای فراوان


پ.ن : اون روزی که اینو پر کردم چون فک میکردم بازم اونی نشد که میخواستم به نمایش نگذاشتمش ولی امسال بعد از بیشتر از یک سال به نظرم حداقل اونقدریم بد نخوندم و شعر اونقدری قشنگ هست که حداقل! تو بلاگ شخصی ساده ی خودم بماند برای یادگاری :)