یادم بده چگونه دعا کنم
که نه تو از نگاه زندگیم بار ببندی
و نه عزیزترینهایم.
من ابراهیم نیستم
اما تو خدای موسی ای
خدای حرُی
خدای منی
بر من ببخشای ...
به یاد رفتگان فاتحه ای بخوانید :(
- ۲ نظر
- ۱۲ مرداد ۹۳ ، ۲۳:۴۳
یادم بده چگونه دعا کنم
که نه تو از نگاه زندگیم بار ببندی
و نه عزیزترینهایم.
من ابراهیم نیستم
اما تو خدای موسی ای
خدای حرُی
خدای منی
بر من ببخشای ...
به یاد رفتگان فاتحه ای بخوانید :(
جنون ازآن آدمیانی است که دل باخته اند، اما رنــــــــــــــگ ... هرگز!
غرلخوانی تیلهی چشمهای توست که قصر زندگیام را ستون شده است
و مژگان تو ...
ربالنوع ضربان هستی!
... و روح من همچنان
به انسجام سرشت پاشیده شده اش امیدوار است
و در رویای خویش
به کالبد کبریایی ش هبوط می کند
و در معرکه شوم خاکستران به ستیز می خیزد
مهراوه بی ریای من،
یک روز در محراب رسالت تو نماز می گذارد
... می دانم.
میلاد موعود حق مبارک :)
جالب اینه که بعد از سااااااالها یادم افتاد بچه که بودم و فک می کردم شاعر شدن الکیه(; یه شعر هر چند در خور حتی ما آدمای عادی هم نه چه برسه به امام زمان برای ایشون گفته بودم که اون موقع ها با حسی که نسبت به ایشون داشتم فک می کردم اووووووووووووووه دیگه شق القمر کردم :دی و کلی بهش افتخار می کردم (اما متاسفانه الان خیییییلی سال بود که حتی یادم به اون شعر نبود و حتی تو پیدا کردنش از لای نوشته هام واااقعا دچار مشکل شدم!)
این شد که بد ندیدم شما هم اونو ببینین یه کم شاد شین ;) :دی و هم اینکه خودم یادم بیفته قدیما هر چند بچه بودم اما بیشتر یاد ایشون بودم هر چند با تحفه های به نظر بزرگیم آبروبر (در حال خجالت کشیدن!)
خیلی حرف زدم بفرمایید ادامه مطلب :)
راستی عیدتونم مبارک :)
و به قدرت بیکران عشق سوگند
که اگر حتی نه آسمانی باشد
و نه دنیایی
باز
کرانههای ندای مرغ حق ناپیداست ...
صحنه آشناست
که به یک لبخند ساده طوفان میشود
و عصیان میکنیم
و به جای خالی یک دل
گناه میباریم به زمین و زمان
و طغیان میکنیم اما ...
غریبی میکند دلهامان
با خداوندگاری که عشق است!
دلبسته آنم که از پشت یک شیشه صاف بلند زل بزنم به ابرهای آسمان تو و بگذریم از کوه هایی که روز دارد از میاینشان پلک می زند و رد پارگی تکه ابری با اشعه خورشیدت نقاشی شده باشد!/به سوی حرم یار...
پی پست!
قبلا نوشت :
کنار رد خون تو
حضور پاکی از عطش
به گرد شش چرخیدهاست
گیسوی یاس مست مست
خون میچکد به هرم دست
پیغمبر عهد الست
چشمان باران خوردهاش
طلای ناب دیدهاست
تا آسمان پرچم به دست
پیچیده سر به پای هفت
بنشسته اطهر پاس عشق
هرم حریم ملک تو
حرم در انتظار تو
و چشم بیقرار من
که را نشانه میرود؟!
و فکر می کنم چرا
کنار کعبه نیستم!
ماهی ها، بهانه اند ...
حوض ما آبی نمی شود اگر آسمان ی نباشد!