میگویند
با شعر نمیشود
به مصاف دنیا رفت!
پس تو چه سرودی؟!
که زینب خواند
و جهان
هنوز
بر وزنش میگرید ...
- ۰ نظر
- ۰۵ آبان ۹۴ ، ۱۵:۵۱
میگویند
با شعر نمیشود
به مصاف دنیا رفت!
پس تو چه سرودی؟!
که زینب خواند
و جهان
هنوز
بر وزنش میگرید ...
درباره شعر که چچیییی میتونم بگم؟!!!! شاعر هم که ... از اولین دفعه ای که این شعرو شنیدم چنان دربندش شدم که از فکرش نیومدم بیرون ... طبق معمول وقتایی که دیوونه ی نوشته یا شعری میشم : کاش من اینو گفته بودم (یه روزی ان شالله که بگم!) :);)
حداقل سعی کردم یه جور نسبتا دلخواهی بخونمش که حداقل پیش دل خودم یه دین کوچولویی به شعر به این زیبایی و شاعر به این شاعری و مسئولیت پذیری ادا کرده باشم
التماس دعای فراوان
پ.ن : اون روزی که اینو پر کردم چون فک میکردم بازم اونی نشد که میخواستم به نمایش نگذاشتمش ولی امسال بعد از بیشتر از یک سال به نظرم حداقل اونقدریم بد نخوندم و شعر اونقدری قشنگ هست که حداقل! تو بلاگ شخصی ساده ی خودم بماند برای یادگاری :)
...
محرم می آید تا باز به خاطرآوریم مردمی که آزاده زیستند و آزاده جان به جهان آفرین تسلیم کردند
مردمی را که جان بر کف به جنگ اسلام دروغین رفتند
و به یک باره رفتند تا اسلام ناب بماند...
و به یاد آوریم لحظه لحظه روزهایی که به دغدغه های بچه گانه گذشت،
لحظاتی را که بد کردیم و بد گفتیم در حق آنانی که حقشان نیست!
حادثه هایی را که آآآآآنقدر بزرگ داشتیم و مثل پتک بر سر نفسمان کوبیدیم تا یک روز بی موالاتی دیگرانی تمامی ایمانمان را خدشه دار کرد و ما هنوز که هنوز است نفهمیده ایم،
می آید که به هر دلیلی اگر {به ذهن انسانیمان} از خدا دلگیریم خجلت زده درونمان برخیزیم و بازگردیم به سمت خدایی که با همه بی نیازی اش بیشتر از همه مشتاق و بیش از همیشه منتظر ماست!
...
هر سال محرم می آید تا رفتن حسین را به رخ ایییییییییییییین همه من به ظاهر مسلمان بکشد!
...
محرم که تمام شود حسین(ع) همان حسین(ع) است و ما ...
و من الله توفیق
زینب جان
شرمنده ی تو ایم که بهای حسینی شدن ما بی حسین شدن تو بود!
و شرمنده تریم از آن که
تو بی حسین شدی و ما حسینی نشدیم!!