... و من می نویسم!

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

یک روز باید از همیشه جدا شویم و جاودانه شویم در آنانی که با اذهانشان عشق می آفرینند ...

... و من می نویسم!

در روزهایی که دیگر
نه ما سر بلند می‌کنیم و نه عشق
باید نوشت!

_____________________________
اگر علاقه مند خواندن مطالب رمزدارهستید
با پیام خصوصی ایمیل بگذارید تقدیم میکنم


_____________________________
راستی اگر از دیگری می‌نویسید
لطفا با منبع!
حتی از این حقیر (;

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۲۴ فروردين ۹۳ , ۱۶:۵۹
    جاده
بایگانی
آخرین نظرات

۴۸ مطلب با موضوع «در گوشی :: خود درگیری!» ثبت شده است

درون خنده هایم

نام تو

به مرگ سلام داده است.

 

لبریز موجم

ساحلی آرام می خواهم

تنها و ساده

هر که پیدایم کند

مال خودش!

 

انگشت پشت ماشه ام

...

 

سال که آخر شود

تپش قلب من

ته مانده ی یک چای خوش آب و رنگ

که سرد شده است!

 

 

مثل باران آخر سال شده

شعرهایی که برای تو نگفته ام

یک دفعه

آسمان می‌شود،

دفتری که ورق‌هایش خالی از تو اند

یک دفعه

ابری که به سرم زده است

یادش می افتد

که نرقصیده

و موزون قلم می‌زند،

تو را

میان سینه ام.

 

آدمی ست دیگر ...

 

تو سر عشق بپوشی

به پای دار آمده باشی

و سنگسارت کنند ...

 

تهمت بزرگی ست

وقتی به پای آئینت نشسته باشی،

آئین آدمیت!

و کرکسان

نظاره می کنند

درد زخمی را

که خودت به جانش افتاده ای ...

 نه!

 نمی خواهم که باد بیاید

بند گیسوانم را بگشاید

اما تو نباشی ...

باران

آهاییییییییییی، دلم برات تنگ شده می فهمیییییی؟!!! فریاد

.

.

.


مطمئنا نیازی به گفتن نیست مخاطب کیه :)

...

تنها اگر قدمی از قدمی برداری

دین بر کف!