این
ضربان من است
که در تنفس تو
تند تند ...
نمی زند!
- ۰ نظر
- ۰۵ آبان ۹۴ ، ۱۵:۵۸
تو که سپیده میشوی
نه موی من
جعد مشکین است و
نه روی من
ماه چهارده ...
بی تو زمینم
و آسمانم
نمی چرخد.
ترجیح میدهم
پرندهای باشی و من ...
برایت
شعر بسرایم
تو آواز بخوانی
و من
کنارت
بال به بال
چوب بیاورم
و خانهای بسازیم
برای زیستن ...
نه برای کار
نه برای پول
نه برای جاه
نه برای جایگاه
نه برای مرگ ...
نه برای گریستن!
پ.ن : ببخشید نباید بگم بیشتر باید به عهدهی خواننده باشه ولی ...
تو اکثر پستا یه طرف کاااملا خالی صفحه اتفاقی نیست (;
کمکم
یک عمر شد!
این لحظهها
که ...
اینطور پیش برود
قیامت میشود
و مجنون
قیام خواهد کرد.
چگونه رخت ببندم
از این قمار
من
پای دلم را به شرط بستم!
پای زندگیم
زخم زیاد داشت اما
درد نداشت
روی زخمهایت مرهمش کردم ...
دیگرهیچ کم ندارد !
پ.ن :
الکی مثلا یکی شکست عشقی خورده ... ;) :دی
لبریز موجم
ساحلی آرام می خواهم
تنها و ساده
هر که پیدایم کند
مال خودش!
بعد از تو
سخت بود
روایت مجنون لیلی
سخت بود
باور عشق فرهاد
سخت بود
پای بوستان سعدی نشستن
حافظ خواندن
زیر باران چشم بستن، قدم زدن
شب ها
با مهتاب نشستن
همچنان از عشق نوشتن و لبخند زدن
...
بعد از تو سخت بود
غزل بودن
غزل ماندن ...
داستان سفارش نشده از زبان یه دوست :)
و من به خطّ ِ چشم تو مؤمن شدم
خدا را
باران بیاید
و پاک کند آنچه تویی!